𝐏/𝐭:𝟏𝟏
" این تشکرت بود؟ "جیا سری به نشونه نه تکون داد و همزمان باهم گفتن
جیا"برای اینکه خفشی"
بعد حرفشون جیا دوباره از اون خنده های شیرینش کرد و جین هم لبخندی زد جیا با گفتن باشه منتظرتم خداحافظی از جین کرد و از ماشین پیاده شد جین دوست و بردار خیلی خوبی براش بود از بچگی باهم دوست بودن و جین همیشه هواشو رو داشت البته تا قبل اینکه جونگکوک ازش جدا بشه و جین مجبور باشه ازش فاصله بگیره
با ورودش به شرکت افکارش و کنار گذاشت و وارد دفترش شد سعی کرد یکم از زندگی تلخش فاصله بگیره و توی عالم کارش غرق بشه برگه های روی میزشو برداشت و نگاهی به طراحی که کرده بود انداخت دیگه آخراش بود و برای تحویل تقریبا کامل شده بود...
بعد از رفتن جیا به سمت شرکت راه افتاد و درحال رانندگیش هم تو فکر این بود که چطوری جونگکوک رو به بیمارستان بکشن جوری که متوجه این بدبختی نشه با رسیدنش به شرکت ماشین توی پارکینگ پارک و ازش خارج شد
جلسه خیلی مهمی داشتن و الان دیگه تقریبا تمام پروژه ها جم شده بود و منتظر پروژه جین بود که یکم دیر کرده بود گوشیش رو برداشت که بهش زنگ بزنه اما با تقه ای که به در خورد گوشیش رو کنار گذاشت و اجازه ورود داد با دیدن جین نفس آسوده ای کشید و به حرف امد "کجایی پسر جلسه پنچ دقیقه دیگه شروع میشه"
جیا"برای اینکه خفشی"
بعد حرفشون جیا دوباره از اون خنده های شیرینش کرد و جین هم لبخندی زد جیا با گفتن باشه منتظرتم خداحافظی از جین کرد و از ماشین پیاده شد جین دوست و بردار خیلی خوبی براش بود از بچگی باهم دوست بودن و جین همیشه هواشو رو داشت البته تا قبل اینکه جونگکوک ازش جدا بشه و جین مجبور باشه ازش فاصله بگیره
با ورودش به شرکت افکارش و کنار گذاشت و وارد دفترش شد سعی کرد یکم از زندگی تلخش فاصله بگیره و توی عالم کارش غرق بشه برگه های روی میزشو برداشت و نگاهی به طراحی که کرده بود انداخت دیگه آخراش بود و برای تحویل تقریبا کامل شده بود...
بعد از رفتن جیا به سمت شرکت راه افتاد و درحال رانندگیش هم تو فکر این بود که چطوری جونگکوک رو به بیمارستان بکشن جوری که متوجه این بدبختی نشه با رسیدنش به شرکت ماشین توی پارکینگ پارک و ازش خارج شد
جلسه خیلی مهمی داشتن و الان دیگه تقریبا تمام پروژه ها جم شده بود و منتظر پروژه جین بود که یکم دیر کرده بود گوشیش رو برداشت که بهش زنگ بزنه اما با تقه ای که به در خورد گوشیش رو کنار گذاشت و اجازه ورود داد با دیدن جین نفس آسوده ای کشید و به حرف امد "کجایی پسر جلسه پنچ دقیقه دیگه شروع میشه"
۳۰.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.