آهنگ قلب من 🎼 ●Part 35●
ر.پ: خانم یونگ گرفتیمش
نابی: واقعا!!
ر.پ: بله بفرمایین بریم اداره پلیس
با سونا و سوگا راه افتادیم سمت اداره پلیس و رفتیم داخل اتاق و نشستیم که مامور سوبین رو آورد تو و اون تا منو دید سعی کرد از دست پلیش فرار کنه
سوبین: دختره احمق چطور جرعت کردی از دست من فرار کنی هرزه
ر.پ: هی هی هی درستتر بزن بنشونینش اینجا
اون رو نشوندن رو روی من
ر.پ: خب خانم یونگ لطفا بگین که چه بلاهایی سرتون آورده این مرد
نابی: این مرد من رو دزدید و با تحدید کردنم به اینکه بهم تجاوز میکنه مجبورم کرد برگه ازدواج رو امضا کنم و تو تمام این سه سال ده ها بار سعی کرد بهم تجاوز کنه و منو با وسایل شکنجه کتک میزد و ....
بعد از تموم شدن حرفام سوبین پرید تو حرف پلیس
ر.پ: خب..
سوبین: خب منم حق دارم حرف بزنم
ر.پ: سابقه درخشانتون پاسخگوی همه چیزه خانم یونگ شما میتونید برید ما به این مسئله رسیدگی میکنیم و طلاقتونو میگیریم
سوبین: من طلاقش نمیدم اون زن منه
ر.پ: شما بفرمایی سرباز این مرد رو ببرین زندان
از اداره پلیس خارج شدیم و رفتیم خونه قبلی خودم وقتی وارد شدم دیدم هنوز هم دکورش همونطوره و از این بابت خیلی خوشحال شدم
نابی: دکوراسیون رو تغییر ندادی؟
سونا: نچ چون به سلیقه تو بود
لبخندی به حرف سونا زدم
شوگا: خب من دیگه برم فعلا
نابی: فعلا
سونا: خدانگهدار
شوگا رفت و من هم رفتم داخل اتاقم و وسایلم چیندم و رفتم حموم و بعد از اون رفتم داخل آشپزخونه و تو درست کردن شام به سونا کمک کردم و بعد از خوردن شام نشستیم با هم مثل قدیم کی دراما دیدیم
سونا: خیلی دلم برات تنگ شده بود
نابی: منم همینطور
سونا: معذرت میخوام بهت سیلی زدم آخه خیلی عصبانی بودم از دستت واقعا دست خودم نبود
نابی: میدونم اشکال نداره
ادامه سریال رو دیدیم و کمی با هم حرف زدیم کنار هم خوابیدیم
(شوگا)
وقتی وارد خونه شدم دیدم سانی داره با تلفن حرف میزنه اونم خیلی عصبانی آروم رفتم نزدیک تر و با شنیدن حرفاش خون تو رگام یخ زد
کپی ممنوع ❌
نابی: واقعا!!
ر.پ: بله بفرمایین بریم اداره پلیس
با سونا و سوگا راه افتادیم سمت اداره پلیس و رفتیم داخل اتاق و نشستیم که مامور سوبین رو آورد تو و اون تا منو دید سعی کرد از دست پلیش فرار کنه
سوبین: دختره احمق چطور جرعت کردی از دست من فرار کنی هرزه
ر.پ: هی هی هی درستتر بزن بنشونینش اینجا
اون رو نشوندن رو روی من
ر.پ: خب خانم یونگ لطفا بگین که چه بلاهایی سرتون آورده این مرد
نابی: این مرد من رو دزدید و با تحدید کردنم به اینکه بهم تجاوز میکنه مجبورم کرد برگه ازدواج رو امضا کنم و تو تمام این سه سال ده ها بار سعی کرد بهم تجاوز کنه و منو با وسایل شکنجه کتک میزد و ....
بعد از تموم شدن حرفام سوبین پرید تو حرف پلیس
ر.پ: خب..
سوبین: خب منم حق دارم حرف بزنم
ر.پ: سابقه درخشانتون پاسخگوی همه چیزه خانم یونگ شما میتونید برید ما به این مسئله رسیدگی میکنیم و طلاقتونو میگیریم
سوبین: من طلاقش نمیدم اون زن منه
ر.پ: شما بفرمایی سرباز این مرد رو ببرین زندان
از اداره پلیس خارج شدیم و رفتیم خونه قبلی خودم وقتی وارد شدم دیدم هنوز هم دکورش همونطوره و از این بابت خیلی خوشحال شدم
نابی: دکوراسیون رو تغییر ندادی؟
سونا: نچ چون به سلیقه تو بود
لبخندی به حرف سونا زدم
شوگا: خب من دیگه برم فعلا
نابی: فعلا
سونا: خدانگهدار
شوگا رفت و من هم رفتم داخل اتاقم و وسایلم چیندم و رفتم حموم و بعد از اون رفتم داخل آشپزخونه و تو درست کردن شام به سونا کمک کردم و بعد از خوردن شام نشستیم با هم مثل قدیم کی دراما دیدیم
سونا: خیلی دلم برات تنگ شده بود
نابی: منم همینطور
سونا: معذرت میخوام بهت سیلی زدم آخه خیلی عصبانی بودم از دستت واقعا دست خودم نبود
نابی: میدونم اشکال نداره
ادامه سریال رو دیدیم و کمی با هم حرف زدیم کنار هم خوابیدیم
(شوگا)
وقتی وارد خونه شدم دیدم سانی داره با تلفن حرف میزنه اونم خیلی عصبانی آروم رفتم نزدیک تر و با شنیدن حرفاش خون تو رگام یخ زد
کپی ممنوع ❌
۲۵۲.۶k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱.۲k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.