Korean war
PART⁴⁵
کوک یک ساعت درون آغوش تهیونگ بود و تهیونگ مدام کمرش را نوازش میکرد ،کم کم صدای گریه های کوک کمتر و کمتر شد و حالا متوجه شد دیگر صدای گریه های پسرک نمیاد ، نفس های کوک که به گوش تهیونگ برخورد میکردند منظم شده بودند ، پس کوک خوابیده بود ، تهیونگ خواست کوک را از خودش جدا کند اما متوجه شد کوک محکم گردنش را گرفته، با اینکه خواب بود ولی محکم نگهش داشته بود ، تهیونگ دستش را زیر ران کوک گذاشت و بلند شد ،
.
.
.
کوک را روی تخت گذاشت اما کوک هنوز گردنش را گرفته بود ، تهیونگ نمیخواست بیدارش کند ، برای همین کنار کوک خوابید
.
.
.
یونگی و مکس تمام شب کنار جیمین بودند، یونگی خیلی خسته شده بود ، تمام شب بیدار بود ، در اتاقش را باز کرد اما با دیدن صحنه ی مقابلش خواب از سرش پرید ، کوک گردن تهیونگ را گرفته بود و یکی از پاهایش را روی کمر تهیونگ گذاشته بود و پای دیگرش بین دوتا پای تهیونگ بود، تهیونگ هم دستش را روی کمر کوک گذاشته بود ، یونگی نمیدانست صحنه مقابلش واقعی هست یا بخاطر کم خوابی توهم زده ، چند بار پلک زد اما باز هم همین وضع را دید ، یونگی شوکه شده بود ، نمیدانست چه واکنشی نشان دهد، در اتاق را بست و به اتاق خواهرش رفت ،
.
.
.
چند بار در زد ، تا بالاخره یونا در را باز کرد
¥ یونا
$ بله بله اومدم
یونا در را باز کرد و با چهره خسته برادرش مواجه شد
$ چیزی شده؟
¥ میشه تو اتاقت بخوابم؟
$ اره اره بیا
یونگی روی تخت یونا افتاد و خوابید ، یونا هم از اتاق بیرون امد تا برود پیش کوک و مواظبش باشد
.
.
.
دخترک چند بار در زد اما صدایی نشنید ، فکر کرد کوک هنوز خوابیده ، آرام در را باز کرد و با جای خالی کوک مواجه شد ، ساعت هفت صبح کوک کجا رفته بود؟..
شرایط پارت بعد
58 لایک
40 کامنت
کوک یک ساعت درون آغوش تهیونگ بود و تهیونگ مدام کمرش را نوازش میکرد ،کم کم صدای گریه های کوک کمتر و کمتر شد و حالا متوجه شد دیگر صدای گریه های پسرک نمیاد ، نفس های کوک که به گوش تهیونگ برخورد میکردند منظم شده بودند ، پس کوک خوابیده بود ، تهیونگ خواست کوک را از خودش جدا کند اما متوجه شد کوک محکم گردنش را گرفته، با اینکه خواب بود ولی محکم نگهش داشته بود ، تهیونگ دستش را زیر ران کوک گذاشت و بلند شد ،
.
.
.
کوک را روی تخت گذاشت اما کوک هنوز گردنش را گرفته بود ، تهیونگ نمیخواست بیدارش کند ، برای همین کنار کوک خوابید
.
.
.
یونگی و مکس تمام شب کنار جیمین بودند، یونگی خیلی خسته شده بود ، تمام شب بیدار بود ، در اتاقش را باز کرد اما با دیدن صحنه ی مقابلش خواب از سرش پرید ، کوک گردن تهیونگ را گرفته بود و یکی از پاهایش را روی کمر تهیونگ گذاشته بود و پای دیگرش بین دوتا پای تهیونگ بود، تهیونگ هم دستش را روی کمر کوک گذاشته بود ، یونگی نمیدانست صحنه مقابلش واقعی هست یا بخاطر کم خوابی توهم زده ، چند بار پلک زد اما باز هم همین وضع را دید ، یونگی شوکه شده بود ، نمیدانست چه واکنشی نشان دهد، در اتاق را بست و به اتاق خواهرش رفت ،
.
.
.
چند بار در زد ، تا بالاخره یونا در را باز کرد
¥ یونا
$ بله بله اومدم
یونا در را باز کرد و با چهره خسته برادرش مواجه شد
$ چیزی شده؟
¥ میشه تو اتاقت بخوابم؟
$ اره اره بیا
یونگی روی تخت یونا افتاد و خوابید ، یونا هم از اتاق بیرون امد تا برود پیش کوک و مواظبش باشد
.
.
.
دخترک چند بار در زد اما صدایی نشنید ، فکر کرد کوک هنوز خوابیده ، آرام در را باز کرد و با جای خالی کوک مواجه شد ، ساعت هفت صبح کوک کجا رفته بود؟..
شرایط پارت بعد
58 لایک
40 کامنت
۱۷.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.