Part 20
Part _20
چون آیفون تصویری بود بدون هیچ حرفی درو باز کردن. وقتی در باز شد وارد یه حیاط شدیم. یه حیاط تقریباً کوچیک اما خوشگل. اطراف حیات سه چهار تا درخت داشت و توی باغچه انواع گل ها کاشته شده بود که باعث شده بود حیاط صد برابر خوشگل بشه.
وارد خونه شدیم. یه خانم تقریباً چهل با چهل و پنج ساله که چهره شاد و مهربونی داشت. همون طور که چادرش رو درست میکرد با لحن مهربونی گفت...
سلام خوش اومدید بفرمایید داخل... ما هم یکی یکی خیلی مودبانه بهشون سلام کردیم. هنوز مشغول سلام و احوالپرسی بودیم که با اومدن به آقا که فکر میکنم آقا علی باشه صحبتمون قطع شد. و به طرف ما اومد و با ما سلام و احوالپرسی کرد. آقا علی هم تقریبا هم سن همون خانومیه که فکر میکنم همسرشونه.
آقا هم یه مرد خیلی مهربون و خوش صحبت بود. داخل خونه صد برابر بیرونش خوشگل تر بود. یه جورایی میشه گفت دکوراسیون خونشون به سبک سنتیه.
وقتی همگی نشستیم آقا علی رو به اون خانم که اسمش مریمه گفت...مریم خانم چایی بیار اونم گفت چشم.
وقتی مریم خانم چایی رو آورد تعارف کرد و ما هم برداشتیم و تشکر کردیم.
وقتی مریم خانم نشست آقا علی گفت... چه خوب شد اومدید بابا جون خوش اومدید.
پویان گفت... مرسی عمو... ما هم گفتیم بیایم هم به شما و مریم خانم و بچه ها یه سری بزنیم و هم...
چون آیفون تصویری بود بدون هیچ حرفی درو باز کردن. وقتی در باز شد وارد یه حیاط شدیم. یه حیاط تقریباً کوچیک اما خوشگل. اطراف حیات سه چهار تا درخت داشت و توی باغچه انواع گل ها کاشته شده بود که باعث شده بود حیاط صد برابر خوشگل بشه.
وارد خونه شدیم. یه خانم تقریباً چهل با چهل و پنج ساله که چهره شاد و مهربونی داشت. همون طور که چادرش رو درست میکرد با لحن مهربونی گفت...
سلام خوش اومدید بفرمایید داخل... ما هم یکی یکی خیلی مودبانه بهشون سلام کردیم. هنوز مشغول سلام و احوالپرسی بودیم که با اومدن به آقا که فکر میکنم آقا علی باشه صحبتمون قطع شد. و به طرف ما اومد و با ما سلام و احوالپرسی کرد. آقا علی هم تقریبا هم سن همون خانومیه که فکر میکنم همسرشونه.
آقا هم یه مرد خیلی مهربون و خوش صحبت بود. داخل خونه صد برابر بیرونش خوشگل تر بود. یه جورایی میشه گفت دکوراسیون خونشون به سبک سنتیه.
وقتی همگی نشستیم آقا علی رو به اون خانم که اسمش مریمه گفت...مریم خانم چایی بیار اونم گفت چشم.
وقتی مریم خانم چایی رو آورد تعارف کرد و ما هم برداشتیم و تشکر کردیم.
وقتی مریم خانم نشست آقا علی گفت... چه خوب شد اومدید بابا جون خوش اومدید.
پویان گفت... مرسی عمو... ما هم گفتیم بیایم هم به شما و مریم خانم و بچه ها یه سری بزنیم و هم...
۱.۰k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.