پارت :17🫶🏻💜
پارت :17🫶🏻💜
.
.
داشتیم صبحانه میخوردیم که یهو یکی در زد جیمین رفت در رو باز کرد و با بابام وارد خونه شود داشتم نگاه میکردم که وقتی بابام رو دیدم اعصبانی شدم میخواستم برم که بابام زانو زد و گفت :
ب،ا:دخترم منو ببخش التماست میکنم من غلط کردم عقل نداشتم
ات : دخترم .... اگه من دخترت بودم باهام اون کارا رو نمیکردی
ب,ا:من غلط کردم اشتباه کردم منو ببخش
و بعد بابای ات زد زیر گریه و ات دل رحم اومد و بخشید
ب،ا: ات هان من دیگه قلبتو نمیشکونم
ات :بابایی من دیگه ات هان نیستم از این به بعد پارک ات هستم
که با این حرف ات جیمین تعجب میکنه و در فکر فرو میره
خلاصه مغز جیمین :باید ازش خواستگاری کنم ولی چند روز دیگه باید برم سفر کاری
بعد بابای ات میره و جیمین ات رو در آغوش میگیره و بعد که این اتفاق افتاد بوس
بعد جیمین و ات باهم دیگه میرن کافه و رستوران و کلی خوش میگذرونن
ویو ات
در رستوران بودیم که منتظر غذا بودیم که بیارن که یه باره جیمین گفت
جیمین :ات راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
ات : بگو عزیزم
جیمین : قراره برم سفر کاری یه یک ماهی نمیتونیم همو ببینیم
ات :.....
... ادامه دارد
.
.
داشتیم صبحانه میخوردیم که یهو یکی در زد جیمین رفت در رو باز کرد و با بابام وارد خونه شود داشتم نگاه میکردم که وقتی بابام رو دیدم اعصبانی شدم میخواستم برم که بابام زانو زد و گفت :
ب،ا:دخترم منو ببخش التماست میکنم من غلط کردم عقل نداشتم
ات : دخترم .... اگه من دخترت بودم باهام اون کارا رو نمیکردی
ب,ا:من غلط کردم اشتباه کردم منو ببخش
و بعد بابای ات زد زیر گریه و ات دل رحم اومد و بخشید
ب،ا: ات هان من دیگه قلبتو نمیشکونم
ات :بابایی من دیگه ات هان نیستم از این به بعد پارک ات هستم
که با این حرف ات جیمین تعجب میکنه و در فکر فرو میره
خلاصه مغز جیمین :باید ازش خواستگاری کنم ولی چند روز دیگه باید برم سفر کاری
بعد بابای ات میره و جیمین ات رو در آغوش میگیره و بعد که این اتفاق افتاد بوس
بعد جیمین و ات باهم دیگه میرن کافه و رستوران و کلی خوش میگذرونن
ویو ات
در رستوران بودیم که منتظر غذا بودیم که بیارن که یه باره جیمین گفت
جیمین :ات راستش میخواستم یه چیزی بهت بگم
ات : بگو عزیزم
جیمین : قراره برم سفر کاری یه یک ماهی نمیتونیم همو ببینیم
ات :.....
... ادامه دارد
۲۳۵
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.