وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁴²
دست هاش مسیر کمر ا.ت رو اِشغال کرده بودن و حرکت میکردن
چی میخواست الان؟ چی میخواست به غیر از، از بین بردن جونگ کوک؟
حتی با فکر کردن به جئون چشماش رنگ تنفر رو به خودشون میگرفتن
ا.ت سرشو نزدیک به گوش تهیونگ برد و زمزمه کرد:eyes don't lie..say your mind!!!
و بعد از تهیونگ فاصله گرفت...با دستاش صورت تهیونگ رو قاب گرفت گرفت و ادامه داد: چشم ها هیچ وقت دروغ نمیگن..احساس ها از دریچه چشم بیان میشن! تهیونگ! تو نمیتونی با تنفر ادامه بدی! درسته از یکسری آدما متنفر میشی..ولی بیخیالشون شو.
تهیونگ بوسه های دارکوبی روی پیشونی ا.ت نشوند و جواب داد: اون جئون رو تا تیکه تیکه نکنم آروم نمیشم..میخواد هی از من دورت کنه..خب معلومه متنفر میشم..
جلوی چشمام نیاد کاریش ندارم!!
تهیونگ فاصلش رو با ا.ت بیشتر کرد و ازش کاملا فاصله گرفت..
چند قدم به عقب رفت و در خونه رو بست
دست به دست ا.ت وارد خونه شد و روی کاناپه صورتی رنگی نشست: جدیده؟؟
ا.ت با نگاه سوالی به تهیونگ خیره شد: چی؟ چی جدیده؟؟
تهیونگ موهاش رو عقب برد و لبش رو تر کرد: کاناپه..اونسری نبود..تازه گرفتی؟
ا.ت موهای اضافیه روی صورتش رو کنار زد و جواب داد: عاا..اره تازه خریدمش..
زینگگگگ...زینگگگگگ!
اینبار گوشی تهیونگ توجهش رو که روی ا.ت زوم شده بود رو به خودش جلب کرد
تهیونگ گوشی رو توی دستش گرفت و نزدیک گوشش برد..
گلویی تازه کرد و جواب داد: الو؟
صدای عربده جونگکوک توی گوشی پیچید: تهیونگ کیممممممممم!
تهیونگ قیافش رو جمع کرد و جواب داد: بابا گوشم رفت..چته باز؟ چرا باز هار شدی؟ واکسن هاری نزدی؟
صدای کوک دوباره شنیده شد: اینبار پاچه تورو نمیخوام بگیرم..ساعت ۶ بیا سمت فواره وسط پارک..قضیه جدیه!
تهیونگ هوفی کشید و جواب داد: خیلی خب بابا..این یه حرف عربده کشی داشت؟ میام..حالا برو..
(اوکی..دیگه برمیگردیم پیش کوک✅)
بعد از تموم شدن تلفنش با تهیونگ به پشت برگشت و دستش رو توی جیبش گذاشت: چرا میخوای سوپرایزش کنی؟ حوصله داریا!
صدای خنده های بلند و دخترونه ایی محیط رو پر کرد: خب میخوام یهویی ببینه که اومدم..
با خنده های اون دختر کوک هم خندید: میکا تو واقعا دیوونه ایی. ا.ت راجبت بهم گفته بود.. فکر نمیکردم اینقدر خل باشی..
میکا پاهاش رو روی زمین کوبید و دوباره خندید: برنامه رواله دیگه؟
کوک دستاش رو از جیبش بیرون آورد و جواب داد: اره اره..فقط..تهیونگ ا.ت رو میاره؟؟
میکا با موهای فرفریش سرش رو تکون داد و حرف کوک رو تایید کرد
اینم پارت ۴۲
پارت ۴۳ رو هم امشب میزارم
چی میخواست الان؟ چی میخواست به غیر از، از بین بردن جونگ کوک؟
حتی با فکر کردن به جئون چشماش رنگ تنفر رو به خودشون میگرفتن
ا.ت سرشو نزدیک به گوش تهیونگ برد و زمزمه کرد:eyes don't lie..say your mind!!!
و بعد از تهیونگ فاصله گرفت...با دستاش صورت تهیونگ رو قاب گرفت گرفت و ادامه داد: چشم ها هیچ وقت دروغ نمیگن..احساس ها از دریچه چشم بیان میشن! تهیونگ! تو نمیتونی با تنفر ادامه بدی! درسته از یکسری آدما متنفر میشی..ولی بیخیالشون شو.
تهیونگ بوسه های دارکوبی روی پیشونی ا.ت نشوند و جواب داد: اون جئون رو تا تیکه تیکه نکنم آروم نمیشم..میخواد هی از من دورت کنه..خب معلومه متنفر میشم..
جلوی چشمام نیاد کاریش ندارم!!
تهیونگ فاصلش رو با ا.ت بیشتر کرد و ازش کاملا فاصله گرفت..
چند قدم به عقب رفت و در خونه رو بست
دست به دست ا.ت وارد خونه شد و روی کاناپه صورتی رنگی نشست: جدیده؟؟
ا.ت با نگاه سوالی به تهیونگ خیره شد: چی؟ چی جدیده؟؟
تهیونگ موهاش رو عقب برد و لبش رو تر کرد: کاناپه..اونسری نبود..تازه گرفتی؟
ا.ت موهای اضافیه روی صورتش رو کنار زد و جواب داد: عاا..اره تازه خریدمش..
زینگگگگ...زینگگگگگ!
اینبار گوشی تهیونگ توجهش رو که روی ا.ت زوم شده بود رو به خودش جلب کرد
تهیونگ گوشی رو توی دستش گرفت و نزدیک گوشش برد..
گلویی تازه کرد و جواب داد: الو؟
صدای عربده جونگکوک توی گوشی پیچید: تهیونگ کیممممممممم!
تهیونگ قیافش رو جمع کرد و جواب داد: بابا گوشم رفت..چته باز؟ چرا باز هار شدی؟ واکسن هاری نزدی؟
صدای کوک دوباره شنیده شد: اینبار پاچه تورو نمیخوام بگیرم..ساعت ۶ بیا سمت فواره وسط پارک..قضیه جدیه!
تهیونگ هوفی کشید و جواب داد: خیلی خب بابا..این یه حرف عربده کشی داشت؟ میام..حالا برو..
(اوکی..دیگه برمیگردیم پیش کوک✅)
بعد از تموم شدن تلفنش با تهیونگ به پشت برگشت و دستش رو توی جیبش گذاشت: چرا میخوای سوپرایزش کنی؟ حوصله داریا!
صدای خنده های بلند و دخترونه ایی محیط رو پر کرد: خب میخوام یهویی ببینه که اومدم..
با خنده های اون دختر کوک هم خندید: میکا تو واقعا دیوونه ایی. ا.ت راجبت بهم گفته بود.. فکر نمیکردم اینقدر خل باشی..
میکا پاهاش رو روی زمین کوبید و دوباره خندید: برنامه رواله دیگه؟
کوک دستاش رو از جیبش بیرون آورد و جواب داد: اره اره..فقط..تهیونگ ا.ت رو میاره؟؟
میکا با موهای فرفریش سرش رو تکون داد و حرف کوک رو تایید کرد
اینم پارت ۴۲
پارت ۴۳ رو هم امشب میزارم
۲۲.۷k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.