نخ نامرئی
p¹
ویو ات
صداهای مبهمی از اطرافم می شنیدم نفس نفس می زدم و همه برام سیاه بود قلبم داشت از جاش کنده می شد و از خواب پریدم چشمام می سوخت بازم اون خواب های لعنتی
بلند شدم تا موهام رو درست کنم چشمام قرمز بود احتمالا طبق معمول تو خواب گریه می کردم نمی دونم کی این گذشته دست از سرم بر می داره....
موهامو درست کردم و لباسمو عوض کردم ساعت ۸ بود باید تا ساعت ۱۰ آماده می شدم همینطور که صبحونمو می خوردم باز سوالای هر روزم رو تو ذهنم مرور می کردم ....
چرا ؟ چرا اون مرد ؟ چرا من دچار حمله عصبی میشم و چه اتفاقی برام افتاده بود...؟
فلش بک به ۳ سال پیش ویو ات
نفسام کم کم منظم می شد و کم کم هوشیاریمو به دست می آوردم قفسه سینم یکم سنگین بود ولی بهتر از قبل شده بودم تشنم بود ولی بخاطر عمل سختی که داشتم نمی تونستم تا مدتی چیزی بخورم منتظر جانگ جین بودم می خواستم چهره خندانشو دوباره ببینم از ۹ سالگی مدام تو بیمارستان بستری بودم و اون هرشب با چهره ای پر از خستگی ولی با یه لبخند دوست داشتنی به ملاقاتم میومد
ساعت ۲ صبح بود ولی اون هموز نیومده بود چشمام سنگین شده بود و خوابم میومد ولی اگه جین میومد چی ؟ با همین افکار کم کم خوابم برد ...
ویو ات
صداهای مبهمی از اطرافم می شنیدم نفس نفس می زدم و همه برام سیاه بود قلبم داشت از جاش کنده می شد و از خواب پریدم چشمام می سوخت بازم اون خواب های لعنتی
بلند شدم تا موهام رو درست کنم چشمام قرمز بود احتمالا طبق معمول تو خواب گریه می کردم نمی دونم کی این گذشته دست از سرم بر می داره....
موهامو درست کردم و لباسمو عوض کردم ساعت ۸ بود باید تا ساعت ۱۰ آماده می شدم همینطور که صبحونمو می خوردم باز سوالای هر روزم رو تو ذهنم مرور می کردم ....
چرا ؟ چرا اون مرد ؟ چرا من دچار حمله عصبی میشم و چه اتفاقی برام افتاده بود...؟
فلش بک به ۳ سال پیش ویو ات
نفسام کم کم منظم می شد و کم کم هوشیاریمو به دست می آوردم قفسه سینم یکم سنگین بود ولی بهتر از قبل شده بودم تشنم بود ولی بخاطر عمل سختی که داشتم نمی تونستم تا مدتی چیزی بخورم منتظر جانگ جین بودم می خواستم چهره خندانشو دوباره ببینم از ۹ سالگی مدام تو بیمارستان بستری بودم و اون هرشب با چهره ای پر از خستگی ولی با یه لبخند دوست داشتنی به ملاقاتم میومد
ساعت ۲ صبح بود ولی اون هموز نیومده بود چشمام سنگین شده بود و خوابم میومد ولی اگه جین میومد چی ؟ با همین افکار کم کم خوابم برد ...
۵.۶k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.