‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_⁷☆›
ات ویو
از خواب بلند شدم رفتم دست شویی و اومدم تازه یادم اومد تهیونگ گفته میره هتل.. رفتم یه لباس پوشیدم (اسلاید بعد) موهام و دورم ریختم و یه میکاپ کوچولو کردم و رفتم جیا رو بیدار کردم رفت دستشویی مسواک هم زد اومد لباس هاش و تنش کردم و موهاش و دو گوشی بستم خیلی کیوت شده بود صبحونه هم دادم بهش و بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردم
ات: جیا حواست به خودت باشه
جیا: چشم مامان
ات: وقتی زنگ خونه خورد توی مدرسه بمون تا من بیام دنبالت
جیا: باشه
ات: آفرین
جیا رو رسوندم بردمش داخل مدرسه و بعدش خودم رفتم شرکت پیاده شدم سوار آسانسور شدم طبقه... زدم و آسانسور وایستاد پیاده شدم هم تعظیم کردن منم رفتم تو اتاق کارم و نشستم سر صندلی
ات: خب.... شروع کنیم
بورام و صدا کردم تا بیاد
ات: برنامم چیه
بورام: یه جلسه دارید و..... امروز زیاد کاری نداریم
ات: خوبه چون میخوام دخترم و ببرم بیرون میتونی بری
بورام: چشم
بورام رفت منم مشغول کارم شدم
جونگکوک ویو
خودم شروع کرده بودم گشتن دنبال ات و بله پیدا شکردم ولی به تهیونگ نگفتم چون فهمیدم که تهیونگ باهاش در ارتباط بوده
(فلش بک به صبح)
جونگکوک ویو
رسیدیم هتل پیاده شدیم بادیگارد چمدونم و آورد و رفتم تو اتاقم اما قبل از رفتنم تو اتاق تهیونگ گوشیش رو رشن کرد توی پیام ها بود پیام های خودش کسی به اسم ات شک کردم بهش گفت میره بخوابه منم رفتم اتاق یکم بعد که مطمئن شدم خوابه رقتم تو اتاقش و گوشیش و برداشتم و بردم هکش کردم و فهمیدم با ات در ارتباطه
(پایان فلش بک به صبح)
جونگکوک ویو
اینطوری فهمیدم که ات کجاست فردا قراره برم و جیا رو از مدرسه ببرم عمارت.... چون عمارت گرفتم اینجا
ساعت ۷ شب
ات ویو
رفته بودم خونه تخیونگ گفت که ساعت ۸ آماده باشیم که میاد دنبالمون جیا رو آماده کردم موهاشم بالا بستم خودم هم رفتم و موهام و شونه کردم و باز گذاشتم یه میکاپ ساده هم کردم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) کیفم و با گوشیم و..... برداشتم و دست جیا رو گرفتم ساعت ۸ بود رفتیم پایین تهیونگ اومده بود تصمیم گرفتیم پیاده بریم پارک چون نزدیک بود حرکت کردیم زود رسیدیم جیا رفت بازی کنه ماهم نشستیم روی صندلی و شروع کردیم حرف زدن
ات: تهیونگ چرا امروز رفتی
تهیونگ: گفتم برم هتل مزاحم نشم
ات: این چه حرفیه
یکم دیگه حرف زدیم
تهیونگ: راستش ات برا این رفتم چون ج....
که یهو.....
خب خب بفرمایید پارت جدید
‹☆part_⁷☆›
ات ویو
از خواب بلند شدم رفتم دست شویی و اومدم تازه یادم اومد تهیونگ گفته میره هتل.. رفتم یه لباس پوشیدم (اسلاید بعد) موهام و دورم ریختم و یه میکاپ کوچولو کردم و رفتم جیا رو بیدار کردم رفت دستشویی مسواک هم زد اومد لباس هاش و تنش کردم و موهاش و دو گوشی بستم خیلی کیوت شده بود صبحونه هم دادم بهش و بعدش رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردم
ات: جیا حواست به خودت باشه
جیا: چشم مامان
ات: وقتی زنگ خونه خورد توی مدرسه بمون تا من بیام دنبالت
جیا: باشه
ات: آفرین
جیا رو رسوندم بردمش داخل مدرسه و بعدش خودم رفتم شرکت پیاده شدم سوار آسانسور شدم طبقه... زدم و آسانسور وایستاد پیاده شدم هم تعظیم کردن منم رفتم تو اتاق کارم و نشستم سر صندلی
ات: خب.... شروع کنیم
بورام و صدا کردم تا بیاد
ات: برنامم چیه
بورام: یه جلسه دارید و..... امروز زیاد کاری نداریم
ات: خوبه چون میخوام دخترم و ببرم بیرون میتونی بری
بورام: چشم
بورام رفت منم مشغول کارم شدم
جونگکوک ویو
خودم شروع کرده بودم گشتن دنبال ات و بله پیدا شکردم ولی به تهیونگ نگفتم چون فهمیدم که تهیونگ باهاش در ارتباط بوده
(فلش بک به صبح)
جونگکوک ویو
رسیدیم هتل پیاده شدیم بادیگارد چمدونم و آورد و رفتم تو اتاقم اما قبل از رفتنم تو اتاق تهیونگ گوشیش رو رشن کرد توی پیام ها بود پیام های خودش کسی به اسم ات شک کردم بهش گفت میره بخوابه منم رفتم اتاق یکم بعد که مطمئن شدم خوابه رقتم تو اتاقش و گوشیش و برداشتم و بردم هکش کردم و فهمیدم با ات در ارتباطه
(پایان فلش بک به صبح)
جونگکوک ویو
اینطوری فهمیدم که ات کجاست فردا قراره برم و جیا رو از مدرسه ببرم عمارت.... چون عمارت گرفتم اینجا
ساعت ۷ شب
ات ویو
رفته بودم خونه تخیونگ گفت که ساعت ۸ آماده باشیم که میاد دنبالمون جیا رو آماده کردم موهاشم بالا بستم خودم هم رفتم و موهام و شونه کردم و باز گذاشتم یه میکاپ ساده هم کردم لباس پوشیدم(اسلاید بعد) کیفم و با گوشیم و..... برداشتم و دست جیا رو گرفتم ساعت ۸ بود رفتیم پایین تهیونگ اومده بود تصمیم گرفتیم پیاده بریم پارک چون نزدیک بود حرکت کردیم زود رسیدیم جیا رفت بازی کنه ماهم نشستیم روی صندلی و شروع کردیم حرف زدن
ات: تهیونگ چرا امروز رفتی
تهیونگ: گفتم برم هتل مزاحم نشم
ات: این چه حرفیه
یکم دیگه حرف زدیم
تهیونگ: راستش ات برا این رفتم چون ج....
که یهو.....
خب خب بفرمایید پارت جدید
۳۰.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.