پارت ۳
(چند ساعت بعد):
مستی از سرم پریده بود یه لحظه به خودم اومدم دیدم لختم یه ذره به مغزم فشار آوردم که همه چی یادم اومد وای نباید هانا چیزی بفهمه زود رفتم لباسامو پوشیدم رفتم پایین بقیه داشتن دنبالم میگشتن رفتم پیششون
جین:کجا بودی میدونی چند ساعته دنبالتیم
جیمین:نگو که رفتی یکیو..
کوک: باشه باشه دیگه نگو آره خب حالم دسته خودم نبود
تهیونگ داره با هانا حرف میزنه.
تهیونگ:هعی آقا رفته پی خ شگذرونی دختره مردم اونجا داره گریه میکنه
جونگکوک:ای بابا باشه دیگه چند بار میگید فهمیدم بابا خودم میرم خونه خدافظ(رفت)
(پایان فلش بک):
رسیدم دمه دره خونه هانا درو برام باز کرد تا منو دید اومد محکم بقلم کرد اصلا حوصله ی این فضا های احساسی رو نداشتم زود پسش زدم رفتم تو اتاق که صداش در اومد.
+آهای جونگکوک خان میدونی از دیشب تاحالا چقدر نگران شدم حالا هم که پیدات شده اینجوری می کنی چتشده تو(بغض)
_هیچی با دوستام بیرون بودیم الانم خیلی خستم هانا بزار برم استراحت کنم
+خب حداقل بهم زنگ میزدی میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟
مستی از سرم پریده بود یه لحظه به خودم اومدم دیدم لختم یه ذره به مغزم فشار آوردم که همه چی یادم اومد وای نباید هانا چیزی بفهمه زود رفتم لباسامو پوشیدم رفتم پایین بقیه داشتن دنبالم میگشتن رفتم پیششون
جین:کجا بودی میدونی چند ساعته دنبالتیم
جیمین:نگو که رفتی یکیو..
کوک: باشه باشه دیگه نگو آره خب حالم دسته خودم نبود
تهیونگ داره با هانا حرف میزنه.
تهیونگ:هعی آقا رفته پی خ شگذرونی دختره مردم اونجا داره گریه میکنه
جونگکوک:ای بابا باشه دیگه چند بار میگید فهمیدم بابا خودم میرم خونه خدافظ(رفت)
(پایان فلش بک):
رسیدم دمه دره خونه هانا درو برام باز کرد تا منو دید اومد محکم بقلم کرد اصلا حوصله ی این فضا های احساسی رو نداشتم زود پسش زدم رفتم تو اتاق که صداش در اومد.
+آهای جونگکوک خان میدونی از دیشب تاحالا چقدر نگران شدم حالا هم که پیدات شده اینجوری می کنی چتشده تو(بغض)
_هیچی با دوستام بیرون بودیم الانم خیلی خستم هانا بزار برم استراحت کنم
+خب حداقل بهم زنگ میزدی میدونی چند بار بهت زنگ زدم؟
۷.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.