لطفا اونایی که جنبه ندارن نخونن من خودم دارم میگم
لطفا اونایی که جنبه ندارن نخونن من خودم دارم میگم
وانشات : شراب خونین
نویسنده : park_harly
پارت اول
کوکی :« قربانی های جدید کیان ». نامجون :« 8 تا دختر خوشگل داف ». جیمین :« اوه بی صبرانه منتظرم ». تهیونگ :« حالا چرا 8 تا ما که 7 نفریم ». نامجون :« من 2 تا خواستم ، هر کدومتون 2 تا می خواید بگید تا جور کنم ». جین :« نه بابا ما تو یکیشم موندیم ». نامجون :« از بس بی عرضه اید ، حواستون باشه این دفعه از دستتون در نرن چون فکر کنم دیگه بتونین عطشتون رو تحمل کنید ». بچه ها :« باشه ». یونگی :« خب از کجا شروع کنیم و اسماشون چیه ». نامجون :« جیمین ، تهیونگ ، کوکی و یونگی کارشون راحته چون قربانی های اینا 4 تا رفیق فابن و از امریکا اومدن ». یونگی :« اوکی گرفتیم اسمشون ؟». نامجون :« یونگی با .....
از زبون هارلی :
هارلی :« بچه ها اماده شدین ». هیوری :« نهههه ». هارلی :« پس یکساعته تو اون اتاق لعنتی چیکار میکنین ». ایرین :« اینم سوال کردن میخواد خو داریم اماده میشیم ». اهواهو صدام خوبه ، با داد گفتم :« اگه تا 5 ثانیه دیگه نیاین بیرون خودم میرم در خونه هم قفل میکنم که نتونین بیان ، شیر فهم شد ». یهو همشون جلو روم ظاهر شدن ، خدا شاهده 3 ثانیه هم نشد ، با حرص گفتم :« ای معطل کردناتون فقط برای حرص در اوردن منه ؟». ترسا خودشو به من چسبوند وگفت :« اجی بریم ما حاضریم ». هارلی :« زهر مار و ما حاضریم ، بریم ». جذبه رو حال میکنین خداییش ، این سه تا چلغوز رفیقای منن و صد البته مثه خواهرامن ولی مطمئنم تا چند لحظه دیگه پشیمون میشم . با دخترا سوار ماشین شدیم و به باری که می خواستیم بریم روندم . هیوری :« نظرتون درباره لباسم چیه ؟». هارلی :« افتضاحه ». ترسا :« محشره ». ایرین :« مثه عن خشکیده شده شدی ». خخخخ واقعا که راست گفت ، لباسی که هیوری پوشیده بود رنگش قهویی تیره بود ، تنها کسی که ازش تعریف کرد ترسا بود اونم بخاطر اینکه لباس هیوری رو پوشیده بود .
از زبون تهیونگ :
یه مشت به کمر کوکی زدم و گفتم :« مثل همین عجوزه ها نباشن وگرنه من نمی تونم باهاشون حرف بزنم چه برسه برم گردنشون رو گاز بگیرم ». جیمین یه خنده شیطانی کرد و گفت :« نترس من عکساشون رو دیدم ، یکی از یکی خوشگل تر بود ، بیان قبل از اینکه بکیشیمشون یه حال باهاشون بکنیم ». کوکی :« اگه خوشگل باشن من موافقم ». یونگی :« من یکی نه حالشو دارم نه حوصلشو ». تهیونگ :« هیونگ بیا بریم وقتی انجام دادی هم حاش میاد هم حوصلش ». یونگی یه نگاه اندر احمقی بهم کرد و گفت :« بدبخت مگه خودت تا حالا کسیو کردی ؟ هان ؟ تو هم بدتر از من تا حالا سینگل بودی ». یعنی به چه گناهی دارم اینقدر زجر میکشم ، از صبح که پا میشم فقط منه بخت برگشته رو بلدن زایه کنن . منو کوکی سوار ماشین لکسوز کوکی شدیم و جیمین و یونگی هم سوار بنز جیمین شدن و به طرف با مورد نظر رفتیم . کوکی:« اسماشون چی بود من یادم رفت ». ایرین ، ترسا ، هارلی و هیوری ». کوکی :« کدومو به نظرت بردارم ». تهیونگ :« اممم ایرین ». کوکی :« خودت چی ». تهیونگ :« من بهشون نظر دارم ». بعد از نیم ساعت بالاخره رسیدیم ، یه نگاهی به سر تا پام کردم مثل همیشه دختر کش شدم دخترا قربونم برن . با بچه وارد بار شدیم بوی الکل به خوبی می تنم حس کنم . با ارنجم به پهلوی جیمین زدم و گفتم :« کدوما هستن ؟». جیمین یه نگاهی به دور ور انداخت و گفت :« نه انگار امروز روز شانسمونه برو بکس ». به یه دختر که داشت وسط پیست رقص خودشو جر میدا اشاره کرد و گفت :« اون ترساست ( به یکی دیگه که داشت مشروب میخورد گفت ) اون هارلیه ،( به یه دختری که کنار یه دسته از دخترای وایساده بود و داشت حرف میزد اشاره کرد و گفت ) این ایرینه و دراخر اونی که اونجا نشسته و داره چرت میزنه هیوریه ، یونگی هیونگ مال خودته برو ». کوکی به طرف ایرین رفت ، یونگی هم به طرف هیوری رفت و جیمینم به طرف اون دختره ترسا رفت ، منه بدبخت هم باید برم اونجا . کنارش نشستم ظاهر خوشگلی داشت امیدوارم ادم ساده ای باشه تا زود گول بخوره ، یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :« سلام ». همینطور که داشت میخورد گفت :« سلام ».تهیونگ :« نخور این همه خوب نیست ». یه نیم نگاهی بهم انداخت و گفت :« به تو چه ». بی تربیت ، دستمو بردم طرف موهاش دست تو موهاش اوردم گفتم :« دختر به این خوشگلی حیف نیست به خودت اسیب بزنی ». روشو گرفت طرفم و گفت :« تو کی هستی ». بذار بهش بگم این که اخرش میمیره ، تهیونگ :« اسم من کیم تهیونگه ، اسم خودت چیه ؟». مثلا من نمیدونم ، هارلی :« من هارلی پارکرم ». بدار یه حرکتی بکنم ، سرمو اروم اروم به طرف صورتش بردم و گفتم :« خوشبختم ». اونم انگار که تو عالم مستی بود و هیچی نمی فهمید ، خیلی اروم لبامو رو لباش گذاشتم ؛ با اینکه تا اینجا نشسته بود داشت
وانشات : شراب خونین
نویسنده : park_harly
پارت اول
کوکی :« قربانی های جدید کیان ». نامجون :« 8 تا دختر خوشگل داف ». جیمین :« اوه بی صبرانه منتظرم ». تهیونگ :« حالا چرا 8 تا ما که 7 نفریم ». نامجون :« من 2 تا خواستم ، هر کدومتون 2 تا می خواید بگید تا جور کنم ». جین :« نه بابا ما تو یکیشم موندیم ». نامجون :« از بس بی عرضه اید ، حواستون باشه این دفعه از دستتون در نرن چون فکر کنم دیگه بتونین عطشتون رو تحمل کنید ». بچه ها :« باشه ». یونگی :« خب از کجا شروع کنیم و اسماشون چیه ». نامجون :« جیمین ، تهیونگ ، کوکی و یونگی کارشون راحته چون قربانی های اینا 4 تا رفیق فابن و از امریکا اومدن ». یونگی :« اوکی گرفتیم اسمشون ؟». نامجون :« یونگی با .....
از زبون هارلی :
هارلی :« بچه ها اماده شدین ». هیوری :« نهههه ». هارلی :« پس یکساعته تو اون اتاق لعنتی چیکار میکنین ». ایرین :« اینم سوال کردن میخواد خو داریم اماده میشیم ». اهواهو صدام خوبه ، با داد گفتم :« اگه تا 5 ثانیه دیگه نیاین بیرون خودم میرم در خونه هم قفل میکنم که نتونین بیان ، شیر فهم شد ». یهو همشون جلو روم ظاهر شدن ، خدا شاهده 3 ثانیه هم نشد ، با حرص گفتم :« ای معطل کردناتون فقط برای حرص در اوردن منه ؟». ترسا خودشو به من چسبوند وگفت :« اجی بریم ما حاضریم ». هارلی :« زهر مار و ما حاضریم ، بریم ». جذبه رو حال میکنین خداییش ، این سه تا چلغوز رفیقای منن و صد البته مثه خواهرامن ولی مطمئنم تا چند لحظه دیگه پشیمون میشم . با دخترا سوار ماشین شدیم و به باری که می خواستیم بریم روندم . هیوری :« نظرتون درباره لباسم چیه ؟». هارلی :« افتضاحه ». ترسا :« محشره ». ایرین :« مثه عن خشکیده شده شدی ». خخخخ واقعا که راست گفت ، لباسی که هیوری پوشیده بود رنگش قهویی تیره بود ، تنها کسی که ازش تعریف کرد ترسا بود اونم بخاطر اینکه لباس هیوری رو پوشیده بود .
از زبون تهیونگ :
یه مشت به کمر کوکی زدم و گفتم :« مثل همین عجوزه ها نباشن وگرنه من نمی تونم باهاشون حرف بزنم چه برسه برم گردنشون رو گاز بگیرم ». جیمین یه خنده شیطانی کرد و گفت :« نترس من عکساشون رو دیدم ، یکی از یکی خوشگل تر بود ، بیان قبل از اینکه بکیشیمشون یه حال باهاشون بکنیم ». کوکی :« اگه خوشگل باشن من موافقم ». یونگی :« من یکی نه حالشو دارم نه حوصلشو ». تهیونگ :« هیونگ بیا بریم وقتی انجام دادی هم حاش میاد هم حوصلش ». یونگی یه نگاه اندر احمقی بهم کرد و گفت :« بدبخت مگه خودت تا حالا کسیو کردی ؟ هان ؟ تو هم بدتر از من تا حالا سینگل بودی ». یعنی به چه گناهی دارم اینقدر زجر میکشم ، از صبح که پا میشم فقط منه بخت برگشته رو بلدن زایه کنن . منو کوکی سوار ماشین لکسوز کوکی شدیم و جیمین و یونگی هم سوار بنز جیمین شدن و به طرف با مورد نظر رفتیم . کوکی:« اسماشون چی بود من یادم رفت ». ایرین ، ترسا ، هارلی و هیوری ». کوکی :« کدومو به نظرت بردارم ». تهیونگ :« اممم ایرین ». کوکی :« خودت چی ». تهیونگ :« من بهشون نظر دارم ». بعد از نیم ساعت بالاخره رسیدیم ، یه نگاهی به سر تا پام کردم مثل همیشه دختر کش شدم دخترا قربونم برن . با بچه وارد بار شدیم بوی الکل به خوبی می تنم حس کنم . با ارنجم به پهلوی جیمین زدم و گفتم :« کدوما هستن ؟». جیمین یه نگاهی به دور ور انداخت و گفت :« نه انگار امروز روز شانسمونه برو بکس ». به یه دختر که داشت وسط پیست رقص خودشو جر میدا اشاره کرد و گفت :« اون ترساست ( به یکی دیگه که داشت مشروب میخورد گفت ) اون هارلیه ،( به یه دختری که کنار یه دسته از دخترای وایساده بود و داشت حرف میزد اشاره کرد و گفت ) این ایرینه و دراخر اونی که اونجا نشسته و داره چرت میزنه هیوریه ، یونگی هیونگ مال خودته برو ». کوکی به طرف ایرین رفت ، یونگی هم به طرف هیوری رفت و جیمینم به طرف اون دختره ترسا رفت ، منه بدبخت هم باید برم اونجا . کنارش نشستم ظاهر خوشگلی داشت امیدوارم ادم ساده ای باشه تا زود گول بخوره ، یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :« سلام ». همینطور که داشت میخورد گفت :« سلام ».تهیونگ :« نخور این همه خوب نیست ». یه نیم نگاهی بهم انداخت و گفت :« به تو چه ». بی تربیت ، دستمو بردم طرف موهاش دست تو موهاش اوردم گفتم :« دختر به این خوشگلی حیف نیست به خودت اسیب بزنی ». روشو گرفت طرفم و گفت :« تو کی هستی ». بذار بهش بگم این که اخرش میمیره ، تهیونگ :« اسم من کیم تهیونگه ، اسم خودت چیه ؟». مثلا من نمیدونم ، هارلی :« من هارلی پارکرم ». بدار یه حرکتی بکنم ، سرمو اروم اروم به طرف صورتش بردم و گفتم :« خوشبختم ». اونم انگار که تو عالم مستی بود و هیچی نمی فهمید ، خیلی اروم لبامو رو لباش گذاشتم ؛ با اینکه تا اینجا نشسته بود داشت
۹۰.۱k
۱۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.