عشق مافیایی من
عشق مافیایی من
P_3
ات: هایی
جیا: سیلاممم
لیا :های
سنا: سلام حتما هم اتاقیه جدیدی اسمت چیه
ات :کیم ات هستم
لیا: خوشبختم
سنا: اسمت قشنگه
ات: ممنون
سنا: خوب نظرتون چیه که شب بریم بیرون و یکم بگردیم
جیا: من هستمممم
لیا :منم میام
سنا: تو هم میایی
ات: عامن ...اره میام
رفتیم کل خوابگاه رو نشونم دادن دخترای خوبین
شب
ات ویو
ساعت هشت شب بود داشتیم آماده می شدیم که بریم ک یهو ی خانم تقریبا پیر
در زد و ما درو باز کردیم اومد و بهمون ۴ تا کارت داد ک عکسمون و اسممون روش بود
خانمه : خوب بچه ها این کارت ورود ب دانشگاه هست با این میتونید وارد دانشگاه شید
دخترا: بله
خانمه: خوب فعلا خداحافظ فردا می بینمتون قبل ۱۲ خوابگاه باشید
دخترا : چشم
و رفت ما هم رفتیم بیرون کلی خوشگذروندیم تو راه برگشت بودیم تقریبا ساعت ۱۰و نیم بود ک از ی کوچه ای صدای کمک و ناله می اومد
آروم رفتیم ببینیم ک چیه دیدم دو تا مرد بزرگ و غول داشتن ی مردی رو می زدن و بعد هم ی مردی اومد ی گوله زد تو مخش
مرده چون ماسک زده بود قیافش معلوم نبود
P_3
ات: هایی
جیا: سیلاممم
لیا :های
سنا: سلام حتما هم اتاقیه جدیدی اسمت چیه
ات :کیم ات هستم
لیا: خوشبختم
سنا: اسمت قشنگه
ات: ممنون
سنا: خوب نظرتون چیه که شب بریم بیرون و یکم بگردیم
جیا: من هستمممم
لیا :منم میام
سنا: تو هم میایی
ات: عامن ...اره میام
رفتیم کل خوابگاه رو نشونم دادن دخترای خوبین
شب
ات ویو
ساعت هشت شب بود داشتیم آماده می شدیم که بریم ک یهو ی خانم تقریبا پیر
در زد و ما درو باز کردیم اومد و بهمون ۴ تا کارت داد ک عکسمون و اسممون روش بود
خانمه : خوب بچه ها این کارت ورود ب دانشگاه هست با این میتونید وارد دانشگاه شید
دخترا: بله
خانمه: خوب فعلا خداحافظ فردا می بینمتون قبل ۱۲ خوابگاه باشید
دخترا : چشم
و رفت ما هم رفتیم بیرون کلی خوشگذروندیم تو راه برگشت بودیم تقریبا ساعت ۱۰و نیم بود ک از ی کوچه ای صدای کمک و ناله می اومد
آروم رفتیم ببینیم ک چیه دیدم دو تا مرد بزرگ و غول داشتن ی مردی رو می زدن و بعد هم ی مردی اومد ی گوله زد تو مخش
مرده چون ماسک زده بود قیافش معلوم نبود
۳.۲k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.