part2 ͒
part2 ͒
پارت ۲ ͒
silent life̽
زندگی بیصدا̽
.
.
.
.
.
شین وو(پدرا.ت):پس تا دو هفته خبری از حیاط و بیرون نیست جئون ا.ت.. من:اووو باشه باشه میرم فق بخاطر اینکه برم ب حیاط...مص دخترای دیگه منم رفتم روی سکو و اخرین نفر بودم ...عامم پس این کیم تهیونگی که میگن اینه بخاطر زیبایی توصیف نشدنیش انقد دخترا بش میچسبن؟ هومم فهمدیم...تهیونگ میرسید ب هر دختری اون دختر خودشو مرتب میکرد و میخندید و عشوه هایی از روی هرزگی میمود ...و اخرین نفر رسید ب من ...خیلی سرد و بی روح بهش نگاه کردم ..وقتی منو دید برقی از چشاش رد شد..! دستمو و گرفت ...من:هی وایسا چیکار میکنی؟! تهیونگ: بریم برقصیم و باهم اشنا شیم من تورو پسند کردم ...من:هومم باش (تو ذهنم)= (اگه بخاطر تهدید پدرم نبود باهات نمیرقصیدم کیم تهیونگ =)...من و تهیونگ ب وسط سالن رفتیم تا برقصیم ...دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستامو روی شونش گذاشتم ...کم کم داشت بهم نزدیک میشد اما من دور شدم تا انقدر بهم نزدیک نشه ...تهیونگ:جئون ا.ت؟ من: ت..ت..و اسم منو از کجا مدونی؟ تهیونگ: عامم خب ما چن ماهه داریم از خانوادت درباره ی تو سوال میپرسیم و چون من عاشقت شدم و قراره باهام ازدواج کنیم و ب همین دلیل اسمتم مدونم..! شکی درش نیس!..من: از ازدواج خوشم نمیاد تهیونگ اوک؟ با توعم ازدواج نمکنم اوک؟ حالام بخاطر ی تهدید اومدم باهات برقصم کیم تهیونگ...تهیونگ:چ تهدیدی؟ ..من :خب ی تهدید ک اگ نمیومد روی سکو و تا تو منو انتخاب کنی باید تا ی هفته ب حیاط و بیرون و دشت قصر نمرفتم یعن زندونی میشدم ..! اره..تهیونگ:حالا کی تهدیدت کرده ؟...من:ببخش دیگه اونش مربوط نیس !:)...دیگه کم کم داشتیم ب پایان رقص میرسیدیم ک نمدونم کی بود عااا همون سخنرانه گف باید همو ببوسین ...مگه مراسم عقده ؟ مگه ازدواجه؟ وادف:/ گاد اینا دیگ کین؟ ...تهیونگ نزدیکم شد..منم تکون میخوردم تا نبوستم ولی با دستای مردونه و کشیدش صورت و فَکَم رو سفت گرفت و لبامو بوسید ...اهههه لعنتی چقدر وحشی بود..بعد از چن دقیقه ازم جدا شد ب اطراف نگاهی کردم که دیدم کوک و جیمین دارن از عصبانیت میترکن وای گــاد اینا اگ عصبی بشن کیوتم میشین هومم شب باس باهاشون بحرفم..!
پارت ۲ ͒
silent life̽
زندگی بیصدا̽
.
.
.
.
.
شین وو(پدرا.ت):پس تا دو هفته خبری از حیاط و بیرون نیست جئون ا.ت.. من:اووو باشه باشه میرم فق بخاطر اینکه برم ب حیاط...مص دخترای دیگه منم رفتم روی سکو و اخرین نفر بودم ...عامم پس این کیم تهیونگی که میگن اینه بخاطر زیبایی توصیف نشدنیش انقد دخترا بش میچسبن؟ هومم فهمدیم...تهیونگ میرسید ب هر دختری اون دختر خودشو مرتب میکرد و میخندید و عشوه هایی از روی هرزگی میمود ...و اخرین نفر رسید ب من ...خیلی سرد و بی روح بهش نگاه کردم ..وقتی منو دید برقی از چشاش رد شد..! دستمو و گرفت ...من:هی وایسا چیکار میکنی؟! تهیونگ: بریم برقصیم و باهم اشنا شیم من تورو پسند کردم ...من:هومم باش (تو ذهنم)= (اگه بخاطر تهدید پدرم نبود باهات نمیرقصیدم کیم تهیونگ =)...من و تهیونگ ب وسط سالن رفتیم تا برقصیم ...دستاشو دور کمرم حلقه کرد منم دستامو روی شونش گذاشتم ...کم کم داشت بهم نزدیک میشد اما من دور شدم تا انقدر بهم نزدیک نشه ...تهیونگ:جئون ا.ت؟ من: ت..ت..و اسم منو از کجا مدونی؟ تهیونگ: عامم خب ما چن ماهه داریم از خانوادت درباره ی تو سوال میپرسیم و چون من عاشقت شدم و قراره باهام ازدواج کنیم و ب همین دلیل اسمتم مدونم..! شکی درش نیس!..من: از ازدواج خوشم نمیاد تهیونگ اوک؟ با توعم ازدواج نمکنم اوک؟ حالام بخاطر ی تهدید اومدم باهات برقصم کیم تهیونگ...تهیونگ:چ تهدیدی؟ ..من :خب ی تهدید ک اگ نمیومد روی سکو و تا تو منو انتخاب کنی باید تا ی هفته ب حیاط و بیرون و دشت قصر نمرفتم یعن زندونی میشدم ..! اره..تهیونگ:حالا کی تهدیدت کرده ؟...من:ببخش دیگه اونش مربوط نیس !:)...دیگه کم کم داشتیم ب پایان رقص میرسیدیم ک نمدونم کی بود عااا همون سخنرانه گف باید همو ببوسین ...مگه مراسم عقده ؟ مگه ازدواجه؟ وادف:/ گاد اینا دیگ کین؟ ...تهیونگ نزدیکم شد..منم تکون میخوردم تا نبوستم ولی با دستای مردونه و کشیدش صورت و فَکَم رو سفت گرفت و لبامو بوسید ...اهههه لعنتی چقدر وحشی بود..بعد از چن دقیقه ازم جدا شد ب اطراف نگاهی کردم که دیدم کوک و جیمین دارن از عصبانیت میترکن وای گــاد اینا اگ عصبی بشن کیوتم میشین هومم شب باس باهاشون بحرفم..!
۲۷.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.