رمان عشق مثلث پارت ۵۹
با صدای خواب آلودش گفت
_صبح بخیر
+صبح بخیر
بلند شدیم و بعد از صبحونه هرکدوم لباس مناسب پوشیدیم و تا دم خونه باهم خداحافظی کردیم و راهمون رو کج کردیم
بعد اینکه رسیدم دانشگاه یه نفس عمیق کشیدم و دعا کردم که این دانشگاه مثل اونجا واسم دردسر درست نکنه رفتم رفتم داخل مدیر بهم گفت که فعلا بچه ها نیومده و منم زود اومدم پس با مدیر رفتم توی اتاقش
(بعد ده دیقه)
مدیر:خانم کانگ میتونین برین الان بچه ها سر کلاسن
+ممنون
از اتاق مدیر بیرون اومدم و تو راهرو دنبال کلاس میگشتم و بله بلاخره پیدا کردم در زدم و با یه نفس عمیق وارد شدم بچه ها پاشدن و بعد نشستن تو کلاس خیلی زیاد بودن و استرسم و بیشتر میکردن
+سلام من کانگ سوجین هستم و از کره اومدم به اینجا و معلم شما هستم
داشن آموز ۱: استاد از آشنای با شما خوشحالیم
+ممنو
تق تق تق
+بفرمایین
مدیر: خانم کانگ معذرت میخوام مزاحمتون شدم
+خواهش میکنم بفرماین
بعد رو به بچه ها گفت
مدیر: بچه ها کسی نمیدونه چرا امروز مینهو نیومده؟
بچه ها سرشونو چپ و راست کردن و بعد مدیر خواست بره که کسی وارد کلاس شد
مدیر:مینهو چرا دیر اومدی؟
مینهو:نتونستم خودمو زود برسونم مشکلیه؟
مدیر:باش برو بشین
رو جلو ترین صندلی و روبروی من نشست و از آب معدنی خورد
+خوب بچه ها نمیخواین یکی یکی خودتونو معرفی کنین؟
بچه ها سرشونو بالا پایین کردن و خودشونو معرفی کردن
مینهو: هان مینهو هستم ۲۷ سالمه و از کره اومدم
چشماش دیده میشد و احساس میکردم یکجایی دیده بودمش
+میشه ماسکتو بیاری پایین؟
(بچه ها فک نکنین تو اینجا وضعیت کرونایی هستش فقط مریض شده و ماسک زده بود)
مینهو:نه
+عامم باش زور نمیکنم
درسو دادم و بعد چند دیقه زنگ خورد بچه ها رفتن بیرون
(بازم میگم قصد شیپ کردن ندارم و اشتباه فک نکنین)
_صبح بخیر
+صبح بخیر
بلند شدیم و بعد از صبحونه هرکدوم لباس مناسب پوشیدیم و تا دم خونه باهم خداحافظی کردیم و راهمون رو کج کردیم
بعد اینکه رسیدم دانشگاه یه نفس عمیق کشیدم و دعا کردم که این دانشگاه مثل اونجا واسم دردسر درست نکنه رفتم رفتم داخل مدیر بهم گفت که فعلا بچه ها نیومده و منم زود اومدم پس با مدیر رفتم توی اتاقش
(بعد ده دیقه)
مدیر:خانم کانگ میتونین برین الان بچه ها سر کلاسن
+ممنون
از اتاق مدیر بیرون اومدم و تو راهرو دنبال کلاس میگشتم و بله بلاخره پیدا کردم در زدم و با یه نفس عمیق وارد شدم بچه ها پاشدن و بعد نشستن تو کلاس خیلی زیاد بودن و استرسم و بیشتر میکردن
+سلام من کانگ سوجین هستم و از کره اومدم به اینجا و معلم شما هستم
داشن آموز ۱: استاد از آشنای با شما خوشحالیم
+ممنو
تق تق تق
+بفرمایین
مدیر: خانم کانگ معذرت میخوام مزاحمتون شدم
+خواهش میکنم بفرماین
بعد رو به بچه ها گفت
مدیر: بچه ها کسی نمیدونه چرا امروز مینهو نیومده؟
بچه ها سرشونو چپ و راست کردن و بعد مدیر خواست بره که کسی وارد کلاس شد
مدیر:مینهو چرا دیر اومدی؟
مینهو:نتونستم خودمو زود برسونم مشکلیه؟
مدیر:باش برو بشین
رو جلو ترین صندلی و روبروی من نشست و از آب معدنی خورد
+خوب بچه ها نمیخواین یکی یکی خودتونو معرفی کنین؟
بچه ها سرشونو بالا پایین کردن و خودشونو معرفی کردن
مینهو: هان مینهو هستم ۲۷ سالمه و از کره اومدم
چشماش دیده میشد و احساس میکردم یکجایی دیده بودمش
+میشه ماسکتو بیاری پایین؟
(بچه ها فک نکنین تو اینجا وضعیت کرونایی هستش فقط مریض شده و ماسک زده بود)
مینهو:نه
+عامم باش زور نمیکنم
درسو دادم و بعد چند دیقه زنگ خورد بچه ها رفتن بیرون
(بازم میگم قصد شیپ کردن ندارم و اشتباه فک نکنین)
۴.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.