پارت ششم
پارت ششم
رفتم دستشویی که وقتی داشتم دستامو میشستم یک نفر من و محکم به دیوار زد......اون....آدرین بود
_ خب به بشرطی ولت میکنم که هرکاری که گفتم انجام بدی وگرنه....
× وگرنه چی؟ من به هیچ پسری اعتماد نمیکنم تو ممکنه منو بگیری و منو مجبور کنی هرکاری که گفتیو انجام بدم و لی من هیچوقت به تو اعتماد نمیکنم اولش توی بار گول زدی دومیش الانه نمیدونم دیگه سومیو چکاری میکنی خاله بئاتریس درست میگفت (پسرم طلاس) الان میفهمم که طلا برای دخترای پسته
_ دیگه مجبورم کردی اما و اگر برات نذارم از الان اگه کاری که گفتم رو انجام ندی خودتت به جهنم میری
× میبینی چقدر حرفام درسته؟
که یک هو از لب بوسیدم محکم و دردناک مکید که
× آیی ولم کن بی لیاقت
_ عاقبت زبون درازیه
وقتی برگشتیم جولیکا پرسید چرا انقدر دیر کردیم. زاتن بعید نبود جولیکا همیشه منحرفه و ایندفعه هم اونطوریه
× ه هیچی مگه نه آدرین؟
_ اره(پوزخند)
پوریا گفت زود باید بره منم دلیل اوردم که زود برم میخواستم برم که آدرین دستمو گرفت
_ حرفام که یادت نرفته؟ ازین به بعد هرجا ببینمت باید به حرفم گوش بدی
× اره اره گوش میدی(چشماشو چرخوند)
رفتیم خونه
از حس غیرتی بودن آدرین خوشم اومد ولی هنوزم نمیتونم اعتماد کنم مغزم میگه صبر کن قلبم میگه هرکاری گفت رو انجام بده.
صبح زود از خواب بیدار شدم و رفتم حموم لباس معمولی و آبی کمرنگمو پوشیدم و به جولیکا زنگ زدم
× الو؟ جولیکی( من اون رو جولیکی صدا میزدم)
جولیکا: بله امی؟ (اونم منو امی صدا میزد)
× میگم میخوای بریم کنسرت؟
جولیکا: دقیقا منم به اون فکر میکردم بزار ببینم کدوم خواننده تازگیا به لس انجلس اومده( بچه ها اونا تو لس انجلس زندگی میکردن که تقریبا وسط اسیا و امریکاعه)
جولیکا ویو
گوشیو وا کردم و دیدم این خواننده ها اومدن.......:
the end
خب بچه ها این پارت دراز بود و بخاطر حمایتاتون گذاشتیم. اگه شرطا رو زود زود برسونین ممکنه هر پارت به این درازی بشه
۷ لایک
۱۲ کامنت
رفتم دستشویی که وقتی داشتم دستامو میشستم یک نفر من و محکم به دیوار زد......اون....آدرین بود
_ خب به بشرطی ولت میکنم که هرکاری که گفتم انجام بدی وگرنه....
× وگرنه چی؟ من به هیچ پسری اعتماد نمیکنم تو ممکنه منو بگیری و منو مجبور کنی هرکاری که گفتیو انجام بدم و لی من هیچوقت به تو اعتماد نمیکنم اولش توی بار گول زدی دومیش الانه نمیدونم دیگه سومیو چکاری میکنی خاله بئاتریس درست میگفت (پسرم طلاس) الان میفهمم که طلا برای دخترای پسته
_ دیگه مجبورم کردی اما و اگر برات نذارم از الان اگه کاری که گفتم رو انجام ندی خودتت به جهنم میری
× میبینی چقدر حرفام درسته؟
که یک هو از لب بوسیدم محکم و دردناک مکید که
× آیی ولم کن بی لیاقت
_ عاقبت زبون درازیه
وقتی برگشتیم جولیکا پرسید چرا انقدر دیر کردیم. زاتن بعید نبود جولیکا همیشه منحرفه و ایندفعه هم اونطوریه
× ه هیچی مگه نه آدرین؟
_ اره(پوزخند)
پوریا گفت زود باید بره منم دلیل اوردم که زود برم میخواستم برم که آدرین دستمو گرفت
_ حرفام که یادت نرفته؟ ازین به بعد هرجا ببینمت باید به حرفم گوش بدی
× اره اره گوش میدی(چشماشو چرخوند)
رفتیم خونه
از حس غیرتی بودن آدرین خوشم اومد ولی هنوزم نمیتونم اعتماد کنم مغزم میگه صبر کن قلبم میگه هرکاری گفت رو انجام بده.
صبح زود از خواب بیدار شدم و رفتم حموم لباس معمولی و آبی کمرنگمو پوشیدم و به جولیکا زنگ زدم
× الو؟ جولیکی( من اون رو جولیکی صدا میزدم)
جولیکا: بله امی؟ (اونم منو امی صدا میزد)
× میگم میخوای بریم کنسرت؟
جولیکا: دقیقا منم به اون فکر میکردم بزار ببینم کدوم خواننده تازگیا به لس انجلس اومده( بچه ها اونا تو لس انجلس زندگی میکردن که تقریبا وسط اسیا و امریکاعه)
جولیکا ویو
گوشیو وا کردم و دیدم این خواننده ها اومدن.......:
the end
خب بچه ها این پارت دراز بود و بخاطر حمایتاتون گذاشتیم. اگه شرطا رو زود زود برسونین ممکنه هر پارت به این درازی بشه
۷ لایک
۱۲ کامنت
۴.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.