Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
Cookie ct : کوکیشُکلاتیم🍫🌙
با مامانم خداحافظی کردم ک دم در حنانه رو دیدم
دریا:عمو یک لحظه برم با حنانه صحبت کنم؟
عمومحسن:برو
رفتم پیشش حنانه
دریا:دیشب دیدمت تو اون مهمونی داشتی با اون پسره میرقصیدی
حنانه: به تو ربطی نداره،اصلا تو تویی اون مهمونی چیکار میکردی؟ ها
دریا: کار مثل تو ک نرفتم برقصم با پسر مردم
حنانه: شاید کاری دیگی کردی
دریا: دهنتو ببند تا برم برگردم تکلیف ترو روشن کنم
سوار ماشین شدم بعد از ۱ ساعت رسیدم به یک محله قدیمی و یک خونه ویلایی قدیمی
عمو محسن: این خونست پلاک ۵۵
دریا: شما نمیایی تو؟
عمو محسن: نه برم المیرا رفته دماغشو عمل کنه
دریا: عمو این چی زنی ک تو داری هروز یکجاشو عمل میکنه
عمومحسن: دوسش دارم
دریا: میدونم
لپ عمو رو بوس کردم و خداحافظی کردم پیاده شدم،رفتم زنگ زدم ک در وا کردن
مادربزرگ: بله
دریا: سلام مامان جون من دریا پسر رضا
مادربزرگ: تویی دریا مادر اخ چقدر بزرگ شدی،علی بیا دریا امده
رفتم بغلشون ک کلی بوسم کردن و باباحاجیم هم امد
دریا: باباحاجی
بابابزرگ: اخ دریا
رفتم داخل ک برام چای ریختن
دریا: بشینید من خودم میریختم
بابابزرگ: فکر کردم از بچه هایی رضا کسی نمیاد
دریا: مگه میشه من نیام پیشتون
(مادربزرگ:مامانجون)پدربزرگ:باباحاجی)
باباحاجی: اصلا مارو یادته دریا
دریا:مگه میشه یادم بره من تا ۸ سالگی میومدم پیشتون که ولی بچه هایی دیگ رو یادم نیست
مامانجون: اونا هنوز نیومدن یکی کامیاره بهرام صدرا کمند ومبینا و تو اگر بیاین(با بغض)
دریا: میاین نیومدن من هستم پیشتون(باذوق)
مامانجون: حنانه خوبه؟ اون چرا نیومد؟
دریا: میدونید ک کل شرکت هایی سهام افتاده دست اون
بعد یک ربع
مامانجون: بیا دریا
رفتم دنبالش
مامانجون:این اتاق تو و بقیه دخترا پسرا هم اتاق کناری میخوابن
دریا: پس برم لوازم هامو بیارم بزارم
لوازم هامو گذاشتم ک صدای زنگ امد مامانجون دروا کرد منم تا امدم برم بیرون یک صدای اشنا شنیدم
کامیار: باباحاجی دلم برات تنگ شده بود
صدای همون پسره ک تو اون مهمونی امد مخمو بزنه بود،از اتاق امدم بیرون ک با دیدن من خشکش زد
کامیار:تو؟
دریا: چی دنیایی کوچکی
کامیار امد ک پای مامانجون درد میکرد برای چای ریختم
کامیار: تو دختر کدوم عموی؟یا عمه؟
دریا:من دختر رضا
کامیار: اها من پسر مرتضی
دریا: پس پسر دختر عموییم
کامیار: اهوم خوشبختم
دریا: همچینین
دوباره صدای زنگ امد ک منو کامیار چسبیدم به پنجره ک بیبینم کی
با مامانم خداحافظی کردم ک دم در حنانه رو دیدم
دریا:عمو یک لحظه برم با حنانه صحبت کنم؟
عمومحسن:برو
رفتم پیشش حنانه
دریا:دیشب دیدمت تو اون مهمونی داشتی با اون پسره میرقصیدی
حنانه: به تو ربطی نداره،اصلا تو تویی اون مهمونی چیکار میکردی؟ ها
دریا: کار مثل تو ک نرفتم برقصم با پسر مردم
حنانه: شاید کاری دیگی کردی
دریا: دهنتو ببند تا برم برگردم تکلیف ترو روشن کنم
سوار ماشین شدم بعد از ۱ ساعت رسیدم به یک محله قدیمی و یک خونه ویلایی قدیمی
عمو محسن: این خونست پلاک ۵۵
دریا: شما نمیایی تو؟
عمو محسن: نه برم المیرا رفته دماغشو عمل کنه
دریا: عمو این چی زنی ک تو داری هروز یکجاشو عمل میکنه
عمومحسن: دوسش دارم
دریا: میدونم
لپ عمو رو بوس کردم و خداحافظی کردم پیاده شدم،رفتم زنگ زدم ک در وا کردن
مادربزرگ: بله
دریا: سلام مامان جون من دریا پسر رضا
مادربزرگ: تویی دریا مادر اخ چقدر بزرگ شدی،علی بیا دریا امده
رفتم بغلشون ک کلی بوسم کردن و باباحاجیم هم امد
دریا: باباحاجی
بابابزرگ: اخ دریا
رفتم داخل ک برام چای ریختن
دریا: بشینید من خودم میریختم
بابابزرگ: فکر کردم از بچه هایی رضا کسی نمیاد
دریا: مگه میشه من نیام پیشتون
(مادربزرگ:مامانجون)پدربزرگ:باباحاجی)
باباحاجی: اصلا مارو یادته دریا
دریا:مگه میشه یادم بره من تا ۸ سالگی میومدم پیشتون که ولی بچه هایی دیگ رو یادم نیست
مامانجون: اونا هنوز نیومدن یکی کامیاره بهرام صدرا کمند ومبینا و تو اگر بیاین(با بغض)
دریا: میاین نیومدن من هستم پیشتون(باذوق)
مامانجون: حنانه خوبه؟ اون چرا نیومد؟
دریا: میدونید ک کل شرکت هایی سهام افتاده دست اون
بعد یک ربع
مامانجون: بیا دریا
رفتم دنبالش
مامانجون:این اتاق تو و بقیه دخترا پسرا هم اتاق کناری میخوابن
دریا: پس برم لوازم هامو بیارم بزارم
لوازم هامو گذاشتم ک صدای زنگ امد مامانجون دروا کرد منم تا امدم برم بیرون یک صدای اشنا شنیدم
کامیار: باباحاجی دلم برات تنگ شده بود
صدای همون پسره ک تو اون مهمونی امد مخمو بزنه بود،از اتاق امدم بیرون ک با دیدن من خشکش زد
کامیار:تو؟
دریا: چی دنیایی کوچکی
کامیار امد ک پای مامانجون درد میکرد برای چای ریختم
کامیار: تو دختر کدوم عموی؟یا عمه؟
دریا:من دختر رضا
کامیار: اها من پسر مرتضی
دریا: پس پسر دختر عموییم
کامیار: اهوم خوشبختم
دریا: همچینین
دوباره صدای زنگ امد ک منو کامیار چسبیدم به پنجره ک بیبینم کی
۷.۵k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.