زندگی مافیا ای
زندگی مافیا ای
پارت:۹
(ویو راوی)
تهیونگ ا/ت رو بغل کرد و بردش عمارت
ا/ت هم تا اون جا داشت گریه میکرد
وقتی رسیدن تهیونگ ا/ت رو گذاشت عمارت
و خودش رفت بار و تا تونست مست کرد
وقتی آروم شد برگشت عمارت
فلش بک به چهار ماه بعد
اونا فکر کردن جیمین ول کرده اونا رو
و راحت میتونن به زندگیشون ادامه بدن ولی نه
(ویو ا/ت)
با صدای تفنگ بیدار شدم
فاک این کیه رید به خابم
رفتم ی تفنگ و تیر برداشتمو گارد کرفتم
دیدم جیمینه زود رفتم پشت دیوار قایم شدم
این جا چی میخاد
تهیونگ رو هم دیدم داش داد میزد ا/ت فرار کن
بی توجه بودم یهو دیدم ی گلوله داره به سمت تهیونگ میاد سریع رفتم جلوش
و سیاهی..
وقتی بهوش اومدم همون جای گلوله پانسمان شده
و تو ی اتاق ناشناس هستم
صدای جیمین رو شنیدم چ
اه این لعنتی دزدیده منو
وای ینی تهیونگگگگگگ
چه بلایی سرش اومدههه
ا/ت:هی تهیونگ کجاست هانننن
جیمین:عمارتش
ا/ت:چه بلایی سرش اوردیییی
جیمین:هیچی عقب نشینی کرد
و گفت ا/ت برام مهم نیست
ا/ت:دروغ نباف
جیمین:دروغ چیه
(ویو راوی)
جیمین آخر تصمیم گرفت به تهیونگ بزنگه و به ا/ت ثابت کنه دروغ نیستو
تهیونگ اونو نمیخاد
(ویو تهیونگ)
داشتم نقشه میکشیدم برا ا/ت
که گوشیم زنگ خورد
جیمین بود
مطمئنم الان کنار ا/ت زنگ زده و میخاد که ا/ ت هم بشنوه جواب دادم
(مکالمه جیمین و تهیونگ)
جیمین: دیدی گفتم ا/ت رو میگیرم
تهیونگ:میخاسم ی جوری دورش کنم از خودم
من اونو برا رابطه میخاستم که رابطه با ا/ت زیاد حال نمیداد ی دختر دیگه رو پیدا میکنم
و بعد هم قطع کرد
جیمین:دیدی؟
ا/ت:الان که چی؟
جیمین:هنوزم دوس داری پیش تهیونگ بری
ا/ت: اگه تو مث تهیونگ نباشی نه
(ویو راوی)
ا/ت کاری میکرد که جیمین واقعا فکر کرده عاشقشه و الان سال ها میگذره
ا/ت الان جوری بود که حتا گوشی هم داشت
و تمام امکانات
(تو این چند سال ا/ت با جیمین هیچ رابطه ای نداشته)
(ویو ا/ت)
داشتم تو گوشی ور میرفتم
نقشه ته رو فهمیده بودم
و منم کمکش کردم
ولی اون چرا نمیاد
الان چند سال گذشته
همین طور با خودم حرف میزدم که صدا شکستن شیشه های عمارت
و گلوله اومد
رفتم دیدم تهیونگه
از تو اتاقم داشتم نگاه میکردم
ولی آخر جیمین رو گرفتن
رفتم سمت تهیونگ و بغلش کردم
جیمین:ا/ت چیکار میکنی
ا/ت: رفتم پیش دوس پسرم
جیمین:ا/ت ولی تو..
تهیونگ: عو ا/ت پس تو هم نقشه رو فهمیده بودی
ا/ت: عوم
تهیونگ: خب جیمین رو بکشید
ا/ت:بزار بره
تهیونگ:چی چرا
ا/ت: تو این مدتی که نبودی هرچی میخاسمو بم داد بزار بره
جیمین:تهیونگ بیا جلو ی چی بگم بهت
تهیونگ: (اومد جلو و چون دستو پاهاش بسه بود نمیتونست کاری کنه) چیه؟
جیمین:ا/ت با من رابطه داشته
شرط
لایک:۵
کامنت:۸
پارت:۹
(ویو راوی)
تهیونگ ا/ت رو بغل کرد و بردش عمارت
ا/ت هم تا اون جا داشت گریه میکرد
وقتی رسیدن تهیونگ ا/ت رو گذاشت عمارت
و خودش رفت بار و تا تونست مست کرد
وقتی آروم شد برگشت عمارت
فلش بک به چهار ماه بعد
اونا فکر کردن جیمین ول کرده اونا رو
و راحت میتونن به زندگیشون ادامه بدن ولی نه
(ویو ا/ت)
با صدای تفنگ بیدار شدم
فاک این کیه رید به خابم
رفتم ی تفنگ و تیر برداشتمو گارد کرفتم
دیدم جیمینه زود رفتم پشت دیوار قایم شدم
این جا چی میخاد
تهیونگ رو هم دیدم داش داد میزد ا/ت فرار کن
بی توجه بودم یهو دیدم ی گلوله داره به سمت تهیونگ میاد سریع رفتم جلوش
و سیاهی..
وقتی بهوش اومدم همون جای گلوله پانسمان شده
و تو ی اتاق ناشناس هستم
صدای جیمین رو شنیدم چ
اه این لعنتی دزدیده منو
وای ینی تهیونگگگگگگ
چه بلایی سرش اومدههه
ا/ت:هی تهیونگ کجاست هانننن
جیمین:عمارتش
ا/ت:چه بلایی سرش اوردیییی
جیمین:هیچی عقب نشینی کرد
و گفت ا/ت برام مهم نیست
ا/ت:دروغ نباف
جیمین:دروغ چیه
(ویو راوی)
جیمین آخر تصمیم گرفت به تهیونگ بزنگه و به ا/ت ثابت کنه دروغ نیستو
تهیونگ اونو نمیخاد
(ویو تهیونگ)
داشتم نقشه میکشیدم برا ا/ت
که گوشیم زنگ خورد
جیمین بود
مطمئنم الان کنار ا/ت زنگ زده و میخاد که ا/ ت هم بشنوه جواب دادم
(مکالمه جیمین و تهیونگ)
جیمین: دیدی گفتم ا/ت رو میگیرم
تهیونگ:میخاسم ی جوری دورش کنم از خودم
من اونو برا رابطه میخاستم که رابطه با ا/ت زیاد حال نمیداد ی دختر دیگه رو پیدا میکنم
و بعد هم قطع کرد
جیمین:دیدی؟
ا/ت:الان که چی؟
جیمین:هنوزم دوس داری پیش تهیونگ بری
ا/ت: اگه تو مث تهیونگ نباشی نه
(ویو راوی)
ا/ت کاری میکرد که جیمین واقعا فکر کرده عاشقشه و الان سال ها میگذره
ا/ت الان جوری بود که حتا گوشی هم داشت
و تمام امکانات
(تو این چند سال ا/ت با جیمین هیچ رابطه ای نداشته)
(ویو ا/ت)
داشتم تو گوشی ور میرفتم
نقشه ته رو فهمیده بودم
و منم کمکش کردم
ولی اون چرا نمیاد
الان چند سال گذشته
همین طور با خودم حرف میزدم که صدا شکستن شیشه های عمارت
و گلوله اومد
رفتم دیدم تهیونگه
از تو اتاقم داشتم نگاه میکردم
ولی آخر جیمین رو گرفتن
رفتم سمت تهیونگ و بغلش کردم
جیمین:ا/ت چیکار میکنی
ا/ت: رفتم پیش دوس پسرم
جیمین:ا/ت ولی تو..
تهیونگ: عو ا/ت پس تو هم نقشه رو فهمیده بودی
ا/ت: عوم
تهیونگ: خب جیمین رو بکشید
ا/ت:بزار بره
تهیونگ:چی چرا
ا/ت: تو این مدتی که نبودی هرچی میخاسمو بم داد بزار بره
جیمین:تهیونگ بیا جلو ی چی بگم بهت
تهیونگ: (اومد جلو و چون دستو پاهاش بسه بود نمیتونست کاری کنه) چیه؟
جیمین:ا/ت با من رابطه داشته
شرط
لایک:۵
کامنت:۸
۳۴.۷k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.