رمان دورترین نزدیک ۲
#پارت_۱۹
راوی
نیم ساعت بعد که ازمایش خون انجام شد ترانه هم به هوش اومد شروین بردش برای ام ار ای و بقیه آزمایشا ترانه عم خسته و بیحال فقط میخواست تموم شه
شروین: میدونم خسته شدی پرنسسم اما باید مطمئن شم چیزیت نیست
میخوام مطمئن شم پارکینسون یا آنوریسم مغزی نیست یا هر بیماری
ترانه خندید : اقای دکتر منکه نمیدونم اینا چیه!
شروین: فداسرت عشق من! تو هیچیت نیست مطمئنم چیزیت نیست خب؟! فقط یه نوع علائم بعد از ضربه ست که ممکنه ماها ادامه داشته باشه خودتو اذیت نکن نگرانم نباش منم فقط محض اطمینان آوردمت خب؟! قربونت برم خوبی الان؟!
_خوبم شروین خوبم نگران نباش
شروین رفت بیرون دنبال جواب آزمایش دقیقا همین الان میخواست نتیجه رو بدونه !
شیدا و ماهور اومدن تو اتاق
شیدا: ترانه خوبی؟!
+بهتری؟
_اره خوبم ، تشنمه
شیدا : باشه صبر کن میرم برات ابمیوه یا اب بیارم...
ترانه
شیدا رفت بیرون ماهور اومد سمتم
+ خوبی ترانه؟! نگرانت شدم
_اره خوبم
شیدا با آب اومد سمتم و تخت و برد بالا لیوان آبو آورد نزدیکم یکم آب خوردم و با تکون سر به شیدا فهموندم بسه
لیوانو گذاشت کنار همونجا رو صندلی نشسته بود که شروینم اومد
شیدا: چیشد؟!
شروین: حاضره الان میارن برام
شیدا: خیلی زود نشد!؟
شروین: من یکی از پرنسل اینجام یبارم پارتی بازی کنن از هیجا کم نمیشه بایدم انجام بدن
شیدا: و شروین جدی میشود!
چقدر نگرانم بود پنج مین بعد در زدنو سی بل وارد اتاق شد
شروین: سلام
با لهجه ی خاصش شروع کرد حرف زدن
سی بل: پرستار اینارو داشت میاورد گفت برای شروینه گفتم هم بیارم برات هم ببینم چیشده!
شروین: ممنون ، عشقم یکم حالش بد شد همین
سی بل: امیدوارم چیز جدی نباشه!
شروین برگه هارو ازش گرفت و تشکر کرد
سی بل نگام کرد اول میخواست فرانسوی حرف بزنه بعد شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و حالمو پرسید
عمدا فرانسوی جوابشو دادم
متعجب گفت شروین هنوز فرانسوی بلد نیست
شروین جوابشو داد که پرنسس من یدونه ست حرف نداره خانومم
عاشق این تعاریفشم! جلو همه! صادقانه و با عشق
همینجوری که با جدیت آزمایشامو نگا میکرد سرشو گرفت بالا
_چیشد!؟...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #زیبا #جذاب #قشنگ #بینظیر #شیک #هنری
راوی
نیم ساعت بعد که ازمایش خون انجام شد ترانه هم به هوش اومد شروین بردش برای ام ار ای و بقیه آزمایشا ترانه عم خسته و بیحال فقط میخواست تموم شه
شروین: میدونم خسته شدی پرنسسم اما باید مطمئن شم چیزیت نیست
میخوام مطمئن شم پارکینسون یا آنوریسم مغزی نیست یا هر بیماری
ترانه خندید : اقای دکتر منکه نمیدونم اینا چیه!
شروین: فداسرت عشق من! تو هیچیت نیست مطمئنم چیزیت نیست خب؟! فقط یه نوع علائم بعد از ضربه ست که ممکنه ماها ادامه داشته باشه خودتو اذیت نکن نگرانم نباش منم فقط محض اطمینان آوردمت خب؟! قربونت برم خوبی الان؟!
_خوبم شروین خوبم نگران نباش
شروین رفت بیرون دنبال جواب آزمایش دقیقا همین الان میخواست نتیجه رو بدونه !
شیدا و ماهور اومدن تو اتاق
شیدا: ترانه خوبی؟!
+بهتری؟
_اره خوبم ، تشنمه
شیدا : باشه صبر کن میرم برات ابمیوه یا اب بیارم...
ترانه
شیدا رفت بیرون ماهور اومد سمتم
+ خوبی ترانه؟! نگرانت شدم
_اره خوبم
شیدا با آب اومد سمتم و تخت و برد بالا لیوان آبو آورد نزدیکم یکم آب خوردم و با تکون سر به شیدا فهموندم بسه
لیوانو گذاشت کنار همونجا رو صندلی نشسته بود که شروینم اومد
شیدا: چیشد؟!
شروین: حاضره الان میارن برام
شیدا: خیلی زود نشد!؟
شروین: من یکی از پرنسل اینجام یبارم پارتی بازی کنن از هیجا کم نمیشه بایدم انجام بدن
شیدا: و شروین جدی میشود!
چقدر نگرانم بود پنج مین بعد در زدنو سی بل وارد اتاق شد
شروین: سلام
با لهجه ی خاصش شروع کرد حرف زدن
سی بل: پرستار اینارو داشت میاورد گفت برای شروینه گفتم هم بیارم برات هم ببینم چیشده!
شروین: ممنون ، عشقم یکم حالش بد شد همین
سی بل: امیدوارم چیز جدی نباشه!
شروین برگه هارو ازش گرفت و تشکر کرد
سی بل نگام کرد اول میخواست فرانسوی حرف بزنه بعد شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و حالمو پرسید
عمدا فرانسوی جوابشو دادم
متعجب گفت شروین هنوز فرانسوی بلد نیست
شروین جوابشو داد که پرنسس من یدونه ست حرف نداره خانومم
عاشق این تعاریفشم! جلو همه! صادقانه و با عشق
همینجوری که با جدیت آزمایشامو نگا میکرد سرشو گرفت بالا
_چیشد!؟...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#خاص #زیبا #جذاب #قشنگ #بینظیر #شیک #هنری
۱۶.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.