فیک کوک(دفترچه خاطرات) پارت۳۳
از زبان جونگ کوک=
وقتی بهش گفتم دیگه اینجوری نیست قلبم درد گرفت بهش دروغ گفته بودم از این به بعد زندگیه تلخش تلخ تر از همیشه میشه نمی خواستم اینجوری باشه دوست دتشتم با عشق واقعی ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم من هنوز اونو کامل نشناختم چه برسه به ازدواج!
*روز عروسی
_اوپا
×اوههه تاحالا به این اسم صدام نکرده بودی
_دوست داری؟
×اوهوم
_دوست داری یه نگاه به من بکنی؟
×وایسا کفشمو بپوشم به به بله چقدر خوشگل شدی
_تو ام همینطور
×تو لباس عروس میدرخشی
_مرسی
×چقدر رسمی حرف میزنی
_حتما برای استرسه
×راحت باش بابا
وقتی بهش گفتم دیگه اینجوری نیست قلبم درد گرفت بهش دروغ گفته بودم از این به بعد زندگیه تلخش تلخ تر از همیشه میشه نمی خواستم اینجوری باشه دوست دتشتم با عشق واقعی ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم من هنوز اونو کامل نشناختم چه برسه به ازدواج!
*روز عروسی
_اوپا
×اوههه تاحالا به این اسم صدام نکرده بودی
_دوست داری؟
×اوهوم
_دوست داری یه نگاه به من بکنی؟
×وایسا کفشمو بپوشم به به بله چقدر خوشگل شدی
_تو ام همینطور
×تو لباس عروس میدرخشی
_مرسی
×چقدر رسمی حرف میزنی
_حتما برای استرسه
×راحت باش بابا
۱۴.۰k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.