سلام بچه ها اومدیم با یک فیک جدید!

سلام بچه ها اومدیم با یک فیک جدید!


من ات هستم و ۲۳ سالمه))

من از کوچیکی پدر و مادرم ف.وت کردن!
شرکت بابام الان ماله منه و خیلی درآمد دارم))
از کوچیکی عاشق(تهیونگ)بودم الان تو شرکت منص کار می‌کنه!!
اما؛اون اصلا منو دوس نداره و ازم متنفره!!
اون اصلا ب من نگاهم نمیکنه چون می‌دونه حسم بهش چیه!

ته:عهه چندشه اصلا نمیتونم تحملش کنم(منظورت آت!)
اصلا ازش خوشم نمیاد کاش از شرکتش برم بیرون!

آت: ی لحظه ب حرف من گوش بده!

ته:من باتو حرفی ندارم

آت:آخه چرا؟

ته:من از تو متنفرم هنوز نمیدونی!

آت:تو چشام اشک جمع شد و جوابشو ندادم و رفتم!

ته:آخ رفت راحت شدم

ات:رفتم تو اتاقش و دیدم ی دسته گل خیلی قشنگ رو میزش با یک نامه!زیاد محل ندادم و رفتم....


اگه خوشتون اومد حتما تو کامنتا بهم بگین❤️💋