my soul: روح من
p6
مجری. خب امروز یکی از خوشبخت ترین آرمی رو اینحا داریم
خوشبخت ترین؟ کی میتونه باشه؟
مجری. اسمش هست.... مین اتتتتتتتت
همه جیغو هوار میکشیدن فقط من بودم که تو شوک بودم من؟ چرا؟!
مجری. از ایشون میخوام که بلند بشن
آروم و با تردید از جام بلند شدم که دوباره جیغو دادا رفت بالا
مجری. خانم ات لطفا وارد صحنه بشین
چرا؟ چیشده؟ نکنه نقشم لو رفته.. نه بابا یجوری میگم انگار نقشه قتل کشیدم!
به صحنه رفتمو کنار مجری وایستادم
مجری. تولدتون رو تبریک میگم
ها؟!! چی تولدم؟ این از... نه نه نه برای همین تاریخ تولدو میخواستن هرکی تولدش با تهیونگ یکی بودو روی صحنه میاوردن؟
ات. مـ ممنون!
مجری. چه حسی دارین که با آقا کیم تو یه روز به دنیا امدین
میخواستم بگم حس عنی دارم ولی نقشم همچین اجازه ای رو نمیداد
ات. حس خوبی دارم
مجری. ما برای شما آرمی عزیز یه کادو ای آماده کردیم... شما با آقای کیم به یه رستوران معروف کره دعوت هستید فردا ساعت 8به این رستوران تشریف بیارید(لبخند)
کاغذی که توش نوشته بود چه رستورانیه رو توی دستم گذشتت باورم نمیشه نقشم عملی شد ولی بدون اینکه من کاری کنم یسسسس
ات. ممنون(لبخند)
نگاهی به تهیونگ کردم که با نفرت نگام میکرد... چشه انگار میخواد بخورتم چوصافت!
ـــــ
هه سو. اتتت ای کاش من جات بودمممم
ات. میفرستادمت بری جام ولی... تو همه چیو لو میدی!
هه سو. آره بگذریم... یه ساعت وقت داری بیا لباس بدم بپوش
ات. مگه میرم عروسی!
هه سو. بهتر از عروسی
ات. عایششش همینی که تنمه رو میپوشم
هه سو. کراپ و شلوارک؟!!!
ات. چشه مگه
رفت سمت کمدشو یه لباس سبز با کیف سبز آورد عمرا بپوشمش
هه سو. اینو میپوشی
ات. نه نمیپوشم من سبز بدم میاد
هه سو. میپوشی...
دقایقی بعد..
هه سو. خیلی بهت میاد
ات. کوفت
هه سو. زهرمار هر چی من گفتم بگو چشم(با دنپایی وایستاده جلوش)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
مجری. خب امروز یکی از خوشبخت ترین آرمی رو اینحا داریم
خوشبخت ترین؟ کی میتونه باشه؟
مجری. اسمش هست.... مین اتتتتتتتت
همه جیغو هوار میکشیدن فقط من بودم که تو شوک بودم من؟ چرا؟!
مجری. از ایشون میخوام که بلند بشن
آروم و با تردید از جام بلند شدم که دوباره جیغو دادا رفت بالا
مجری. خانم ات لطفا وارد صحنه بشین
چرا؟ چیشده؟ نکنه نقشم لو رفته.. نه بابا یجوری میگم انگار نقشه قتل کشیدم!
به صحنه رفتمو کنار مجری وایستادم
مجری. تولدتون رو تبریک میگم
ها؟!! چی تولدم؟ این از... نه نه نه برای همین تاریخ تولدو میخواستن هرکی تولدش با تهیونگ یکی بودو روی صحنه میاوردن؟
ات. مـ ممنون!
مجری. چه حسی دارین که با آقا کیم تو یه روز به دنیا امدین
میخواستم بگم حس عنی دارم ولی نقشم همچین اجازه ای رو نمیداد
ات. حس خوبی دارم
مجری. ما برای شما آرمی عزیز یه کادو ای آماده کردیم... شما با آقای کیم به یه رستوران معروف کره دعوت هستید فردا ساعت 8به این رستوران تشریف بیارید(لبخند)
کاغذی که توش نوشته بود چه رستورانیه رو توی دستم گذشتت باورم نمیشه نقشم عملی شد ولی بدون اینکه من کاری کنم یسسسس
ات. ممنون(لبخند)
نگاهی به تهیونگ کردم که با نفرت نگام میکرد... چشه انگار میخواد بخورتم چوصافت!
ـــــ
هه سو. اتتت ای کاش من جات بودمممم
ات. میفرستادمت بری جام ولی... تو همه چیو لو میدی!
هه سو. آره بگذریم... یه ساعت وقت داری بیا لباس بدم بپوش
ات. مگه میرم عروسی!
هه سو. بهتر از عروسی
ات. عایششش همینی که تنمه رو میپوشم
هه سو. کراپ و شلوارک؟!!!
ات. چشه مگه
رفت سمت کمدشو یه لباس سبز با کیف سبز آورد عمرا بپوشمش
هه سو. اینو میپوشی
ات. نه نمیپوشم من سبز بدم میاد
هه سو. میپوشی...
دقایقی بعد..
هه سو. خیلی بهت میاد
ات. کوفت
هه سو. زهرمار هر چی من گفتم بگو چشم(با دنپایی وایستاده جلوش)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۱۴.۲k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.