وقتی برادر ناتنی بود ولی...
وقتی برادر ناتنی بود ولی...
چندپارتی از هیونجین~
+علامت ا/ت
_ علامت هیونجین
.
.
ویو ا/ت...
سلام من چوی ا/ت هستم مادرم چند ماه پیش از پدرم جدا شد و با یک مرد دیگه به نام هوانگ جه مین (پدر هیونجین) ازدواج کرد مرد خوبیه اما اون یه پسر داره به نام هوانگ هیونجین اون اول اولا از من خوشش نمیومد با من حرف نمیزد
شاید بخاطر این باشه که از من 6 سال بزرگتره؟
اما اخیرا...
زمان حال
ویو هیونجین/
سلام من هوانگ هیونجینم 25 سالمه
من ی خواهر ناتنی دارم یا شایدم ی ...
خب چند روزه عاشقش شدم شایدم ی هوس باشه نمیدونم وقتی توی سرویس بهداشتی،اتاق،دانشگاه،پیش دوستام،و ... هستم بهش فکر میکنم..نمیتونم دست از فکر کردن درموردش بردارم.
ویو ا/ت...
نشسته بودم روی تختم تو اتاقم ..
حوصلم سر رفته بود نمیدونستم چیکار کنم ..هیونجین توی هال داشت توی تلوزیون با دوستاش گیم میزد...کار هر روزشه
از اتاقم اومدم بیرون و رفتم پیشش روی کاناپه نشستم
این چند روزه خیلی بهم توجه میکرد اما وقتی گیم میزنه انگار من وجود خارجی ندارم
ی هودی پوشیده بودم با ی شلوار بگ توخونه ای
فکر میکردم روم کراش داشته باشه
از بی توجهیش ناراحت شدم..
چون میدونستم امامن بابامون شرکتن خواستم کرم بریزم
از کاناپه بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم
در اتاق لباسام رو باز کردم و لباس تو خونه ایم رو که ی نیم تنه آستین حلقه ای طوسی بود رو برداشتم و ی شلوارکی که باهاش ست بود تا بالای زانوهام بود رو پوشیدم
نمیدونستم قراره چی بشه...
از اتاقم رفتم بیرون و دوباره پیش هیونجین نشستم اما نزدیک تر از قبل بهش نزدیک شدم...
سنگینی نگاهاش رو روی خودم احساس میکردم
نفسی از کلافگی بیرون فرستاد ویکی از گوش هدفون رو از گوشش پایین فرستاد.. و لب زد :
_میخوای منو دیوونه کنی؟ این چه لباسی پوشیدی؟
+لب اس خونه..
_چرا اینکارو میکنی؟
+حوصلم سر رفته...توجه میخوام
_پس توجه میخوای؟
توی میکروفن هدفونش رو به دوستاش*
_دوستان عزیز یکی اینجا هست که نیاز به توجه داره
هدفونش و دسته گیمش رو روی میز گذاشت و روی ا/ت خیمه زد
+چ..چیکار می..میکنی؟(خجالت،ترس)
_گفتی توجه میخوای...دارم بهت توجه میدم(پوزخند)
_چرا نمیفهمی دوستت دارم؟ هوم؟
+چ..چی گف..گفتی؟
_دوستت دارم ...
+چقدر؟
_بزار ی توضیح خوب براش پیدا کنم..عام
_اگه دوست داشتن تو یک دونه شن بود ..جهان من ساحل شن میشد...
این رو گفت و لبش رو روی لبای ا/ت کوبید و....
به بقیش چیکار دارید؟😔🎀📿
.
.
.
حمایت کم بیب★;
چندپارتی از هیونجین~
+علامت ا/ت
_ علامت هیونجین
.
.
ویو ا/ت...
سلام من چوی ا/ت هستم مادرم چند ماه پیش از پدرم جدا شد و با یک مرد دیگه به نام هوانگ جه مین (پدر هیونجین) ازدواج کرد مرد خوبیه اما اون یه پسر داره به نام هوانگ هیونجین اون اول اولا از من خوشش نمیومد با من حرف نمیزد
شاید بخاطر این باشه که از من 6 سال بزرگتره؟
اما اخیرا...
زمان حال
ویو هیونجین/
سلام من هوانگ هیونجینم 25 سالمه
من ی خواهر ناتنی دارم یا شایدم ی ...
خب چند روزه عاشقش شدم شایدم ی هوس باشه نمیدونم وقتی توی سرویس بهداشتی،اتاق،دانشگاه،پیش دوستام،و ... هستم بهش فکر میکنم..نمیتونم دست از فکر کردن درموردش بردارم.
ویو ا/ت...
نشسته بودم روی تختم تو اتاقم ..
حوصلم سر رفته بود نمیدونستم چیکار کنم ..هیونجین توی هال داشت توی تلوزیون با دوستاش گیم میزد...کار هر روزشه
از اتاقم اومدم بیرون و رفتم پیشش روی کاناپه نشستم
این چند روزه خیلی بهم توجه میکرد اما وقتی گیم میزنه انگار من وجود خارجی ندارم
ی هودی پوشیده بودم با ی شلوار بگ توخونه ای
فکر میکردم روم کراش داشته باشه
از بی توجهیش ناراحت شدم..
چون میدونستم امامن بابامون شرکتن خواستم کرم بریزم
از کاناپه بلند شدم و به سمت اتاقم رفتم
در اتاق لباسام رو باز کردم و لباس تو خونه ایم رو که ی نیم تنه آستین حلقه ای طوسی بود رو برداشتم و ی شلوارکی که باهاش ست بود تا بالای زانوهام بود رو پوشیدم
نمیدونستم قراره چی بشه...
از اتاقم رفتم بیرون و دوباره پیش هیونجین نشستم اما نزدیک تر از قبل بهش نزدیک شدم...
سنگینی نگاهاش رو روی خودم احساس میکردم
نفسی از کلافگی بیرون فرستاد ویکی از گوش هدفون رو از گوشش پایین فرستاد.. و لب زد :
_میخوای منو دیوونه کنی؟ این چه لباسی پوشیدی؟
+لب اس خونه..
_چرا اینکارو میکنی؟
+حوصلم سر رفته...توجه میخوام
_پس توجه میخوای؟
توی میکروفن هدفونش رو به دوستاش*
_دوستان عزیز یکی اینجا هست که نیاز به توجه داره
هدفونش و دسته گیمش رو روی میز گذاشت و روی ا/ت خیمه زد
+چ..چیکار می..میکنی؟(خجالت،ترس)
_گفتی توجه میخوای...دارم بهت توجه میدم(پوزخند)
_چرا نمیفهمی دوستت دارم؟ هوم؟
+چ..چی گف..گفتی؟
_دوستت دارم ...
+چقدر؟
_بزار ی توضیح خوب براش پیدا کنم..عام
_اگه دوست داشتن تو یک دونه شن بود ..جهان من ساحل شن میشد...
این رو گفت و لبش رو روی لبای ا/ت کوبید و....
به بقیش چیکار دارید؟😔🎀📿
.
.
.
حمایت کم بیب★;
۴.۵k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.