شرط :پارت دوازدم
هوا کمی تاریک شده بود ولی از اونجایی که هرکدومشون یه پا مافیا بود برای خودش نمیترسیدن مخصوصا که با همدیگه بودن
به فروشگاه رسیدن و وارد شدند.
+به به سلام به خانوم نقاش. چه خبر از اینورا؟
=دیر به دیر میای پیش ما
(( -مارتا ~مایکل =لوکا +ارتونیس))
مارتا خندید و گفت: لوکا ، ارتونیس مسخره نشید. من همین پنج روز پیش اینجا بودم...
ارتونیس خندید که یهو چشمش به مایکل افتاد و گفت: اوووو چه افتخاری!!
لوکا هم با خنده گفت: ببینم توی راه بهت شماره ندادن؟
مارتا گفت: چرا اتفاقا میخواستن بدن خیلی منطقی ردش کرد...
+جدیییی؟؟؟ چی به طرف گفت؟
مایکل با اعصاب خوردی داد زد: دههه خوب به توچهههه!!
-اتفاقا ازشون فیلم هم گرفتم!
=بیار ببینیم!
~تو کی از من فیلم گرفتی کوتولههه!!
فلش بک
مایکل سرش را تکان داد و وسط حرف دختر پرید و به ارامی و شمرده شمرده گفت: چیش... ببین نفله منو تو یزره هم همدیگه رو نمیشناسیم. و.....
همینطور که مایکل برای دختر توضیح میداد مارتا از پشت سرشون خیلی سوسکی درحال فیلم گرفتن بود.
~ ....من خودم خواهر دارم برام خیلی عزیزه اگه سر همچین موضوعی صدمه ببینه داغون میشم خانواده و دوستای واقعی تو هم همینطورین . به هرحال مراقب خودت باش نفله.
همینکه صحبت مایکل تموم شد مارتا دوربین گوشی را قطع کرد و سعی کرد گوشی را توی کیفش جا کنه مایکل برگشت و رفت سمت مارتا که داشت با کیفش ور میرفت.
پایان فلش بک
-ها هاااا وقتی دیدی دارم گوشیمو توی کیفم میزارم انقدر حواست پرت ساعت بود که نفهمیدییییی!!
~همین الان اون فیلمو پاک کن کوتولههههههه
-باش تا پاک کنم نردبون!!!
~یه غلطی نکن یه غلطی کنم که نتونی هیچ غلطی بکنی هاااا!!
لوکا با شنیدن این حرف مایکل درحالی که پوکر به دعوای اون دوتا نگاه میکرد گفت: ودف
ارتونیس هم درحالی که سرش را با نا امیدی تکون میداد گفت: من یکی که اوردوز کردم
لوکا کفت: من که چشمم اب نمیخوره دعوا اینا به این زودی تموم بشه
لوکا اهی کشید و ادامه داد: بهتره بریم دنبال بوم های پنجاه در هفتادی که مارتا بیشتر اوقات میبره بگردیم
ارتونیس هم سرتکان داد و درحالی که به سمت بوه ها میرفت گفت: فکر کنم چندتاییش مونده
از اون طرف مارتا بدون توجه به لوکا و ارتونیس به برادرش گفت: ببین فقط به یه شرط پاکش میکنم!
مایکل داد زد: دیگه واسه من نسخه نپیچ نفلهههه
-پس اصلا پاکش نمیکنم
~چیش.... خیلی خب... بگو...
-باید... (( نه نمیزارم فعلا بفهمید. قشنگ کف کنید تا بفهمید))
~عمرااااا
-پس...
~اههه باشه بابا!! انجامش میدم
-امشب؟
~امشب...
مارتا سری تکون داد و فیلم را پاک کرد
اما بین خودمون بمونه اون قبل از اینکه فیلم رو پاک کنه اونو برای ارتونیس فرستاده بود...😜
= ببینم دعواهاتون تموم شدددددد؟؟
مایکل گفت: به تو چهههههههه
مارتا هم اهی کشید و گفت: اره تموم شد...
+خوبه... اینم یه بوم پنجاه در هفتاد. همینو میخواستی نه؟
-اوه... اره.
مارتا دستش را سمت کیسه های روی پیشخون برد که کبفش را پیدا کنه که لوکا گفت: من حوصله حساب کتاب ندارم تازه مال امروزو تموم کردم دیگه نمیکشم یه جنس دیگه هم بهش اضافه کنم. پس میزنم به حسابت مارتا بعدا بهمون بده
ارتونیس سری تکون داد و گفت: اخه تو چرا انقدر گشادی؟
لوکا عصبی گفت: اگه راست میگی خودت بیا حساب کن!!!
+زر زدم بابا! بزن به حسابش
مارتا و مایکل ارام خندیدن و مارتا سری تکون داد. بوم را برداشت و کیسه هارا را دست مایکل داد و بعد از خداحافظی از فروشگاه خارج شدند.
به فروشگاه رسیدن و وارد شدند.
+به به سلام به خانوم نقاش. چه خبر از اینورا؟
=دیر به دیر میای پیش ما
(( -مارتا ~مایکل =لوکا +ارتونیس))
مارتا خندید و گفت: لوکا ، ارتونیس مسخره نشید. من همین پنج روز پیش اینجا بودم...
ارتونیس خندید که یهو چشمش به مایکل افتاد و گفت: اوووو چه افتخاری!!
لوکا هم با خنده گفت: ببینم توی راه بهت شماره ندادن؟
مارتا گفت: چرا اتفاقا میخواستن بدن خیلی منطقی ردش کرد...
+جدیییی؟؟؟ چی به طرف گفت؟
مایکل با اعصاب خوردی داد زد: دههه خوب به توچهههه!!
-اتفاقا ازشون فیلم هم گرفتم!
=بیار ببینیم!
~تو کی از من فیلم گرفتی کوتولههه!!
فلش بک
مایکل سرش را تکان داد و وسط حرف دختر پرید و به ارامی و شمرده شمرده گفت: چیش... ببین نفله منو تو یزره هم همدیگه رو نمیشناسیم. و.....
همینطور که مایکل برای دختر توضیح میداد مارتا از پشت سرشون خیلی سوسکی درحال فیلم گرفتن بود.
~ ....من خودم خواهر دارم برام خیلی عزیزه اگه سر همچین موضوعی صدمه ببینه داغون میشم خانواده و دوستای واقعی تو هم همینطورین . به هرحال مراقب خودت باش نفله.
همینکه صحبت مایکل تموم شد مارتا دوربین گوشی را قطع کرد و سعی کرد گوشی را توی کیفش جا کنه مایکل برگشت و رفت سمت مارتا که داشت با کیفش ور میرفت.
پایان فلش بک
-ها هاااا وقتی دیدی دارم گوشیمو توی کیفم میزارم انقدر حواست پرت ساعت بود که نفهمیدییییی!!
~همین الان اون فیلمو پاک کن کوتولههههههه
-باش تا پاک کنم نردبون!!!
~یه غلطی نکن یه غلطی کنم که نتونی هیچ غلطی بکنی هاااا!!
لوکا با شنیدن این حرف مایکل درحالی که پوکر به دعوای اون دوتا نگاه میکرد گفت: ودف
ارتونیس هم درحالی که سرش را با نا امیدی تکون میداد گفت: من یکی که اوردوز کردم
لوکا کفت: من که چشمم اب نمیخوره دعوا اینا به این زودی تموم بشه
لوکا اهی کشید و ادامه داد: بهتره بریم دنبال بوم های پنجاه در هفتادی که مارتا بیشتر اوقات میبره بگردیم
ارتونیس هم سرتکان داد و درحالی که به سمت بوه ها میرفت گفت: فکر کنم چندتاییش مونده
از اون طرف مارتا بدون توجه به لوکا و ارتونیس به برادرش گفت: ببین فقط به یه شرط پاکش میکنم!
مایکل داد زد: دیگه واسه من نسخه نپیچ نفلهههه
-پس اصلا پاکش نمیکنم
~چیش.... خیلی خب... بگو...
-باید... (( نه نمیزارم فعلا بفهمید. قشنگ کف کنید تا بفهمید))
~عمرااااا
-پس...
~اههه باشه بابا!! انجامش میدم
-امشب؟
~امشب...
مارتا سری تکون داد و فیلم را پاک کرد
اما بین خودمون بمونه اون قبل از اینکه فیلم رو پاک کنه اونو برای ارتونیس فرستاده بود...😜
= ببینم دعواهاتون تموم شدددددد؟؟
مایکل گفت: به تو چهههههههه
مارتا هم اهی کشید و گفت: اره تموم شد...
+خوبه... اینم یه بوم پنجاه در هفتاد. همینو میخواستی نه؟
-اوه... اره.
مارتا دستش را سمت کیسه های روی پیشخون برد که کبفش را پیدا کنه که لوکا گفت: من حوصله حساب کتاب ندارم تازه مال امروزو تموم کردم دیگه نمیکشم یه جنس دیگه هم بهش اضافه کنم. پس میزنم به حسابت مارتا بعدا بهمون بده
ارتونیس سری تکون داد و گفت: اخه تو چرا انقدر گشادی؟
لوکا عصبی گفت: اگه راست میگی خودت بیا حساب کن!!!
+زر زدم بابا! بزن به حسابش
مارتا و مایکل ارام خندیدن و مارتا سری تکون داد. بوم را برداشت و کیسه هارا را دست مایکل داد و بعد از خداحافظی از فروشگاه خارج شدند.
۲.۹k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.