فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ٨
تا اینکه مامان و بابا سر شغل بابا که یک مافیای کله گنده بود به دعوا افتادند بابا شغلش رو دوست داشت و خب مامان هم حق داشت نمی خواست خانودش آسیب ببینند هرروز نگران بود که نکنه کسی حمله کنه و اینجوری شد که مامان از بابا خواست که بین شغل و خانواده یکی رو انتخاب کنه و خب پدر هم شغلش رو انتخاب کرد و این تصمیم باعث شد که خانواده خوشبخت مون از هم بپاشه بعد از طلاقشون مامان هانا رو برداشت و رفت من خیلی کوچیک بودم و نمی تونستم جلوی این اتفاق رو بگیرم بعد از رفتن مامان بابا خیلی افسرده شد می تونستم پشیمانی رو از تو چشماش ببینم ولی دیگه راهی برای برگشت نبود دیگه اون خانواده ی خوشبخت نبودن با تکون خوردن دست هانا جلوی چشمم ریشه افکارم پاره شد و بهش نگاه کردم که سوالی بهم خیره شده بود
هانا : به چی فکر می کردی که هرچی صدات زدم نشنیدی ؟
تهیونگ : هیچی چیز خاصی نیست
هانا : داشتی می گفتی
تهیونگ : چی !
هانا : در مورد شغلت
تهیونگ : خب من شغل پدر رو دنبال کردم و یک مافیا شدم
هانا : چی !
می دونستم بعد از دونستن این واکنش خوبی نشون نمیده
هانا : تو دیدی به خاطر این شغل زندگیمون نابود شد دیدی چه سختی هایی کشیدیم ولی بازم این راه رو انتخاب کردی ؟
تهیونگ : آروم باش هانا می دونم شوکه شدی ولی
هانا بدون توجه کردن به حرف هام از روی صندلیش بلند شد و رفت بالا
جونگ کوک : تهیونگ فکر کنم بهتره باهاش صحبت کنی اونم قطعا مثل تو تو این مدت سختی های زیادی کشیده
تهیونگ : آره
جونگ کوک : من میرم خونم فردا میام و در مورد معامله صحبت می کنیم
تهیونگ : ببخشید امروز همش برات دردسر درست کردم
جونگ کوک : نه بابا این حرفیه پس من فعلا میرم بای
بعد از رفتن جونگ کوک رفتم سمت اتاق هانا و در زدم
منتظر پارت های بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
هانا : به چی فکر می کردی که هرچی صدات زدم نشنیدی ؟
تهیونگ : هیچی چیز خاصی نیست
هانا : داشتی می گفتی
تهیونگ : چی !
هانا : در مورد شغلت
تهیونگ : خب من شغل پدر رو دنبال کردم و یک مافیا شدم
هانا : چی !
می دونستم بعد از دونستن این واکنش خوبی نشون نمیده
هانا : تو دیدی به خاطر این شغل زندگیمون نابود شد دیدی چه سختی هایی کشیدیم ولی بازم این راه رو انتخاب کردی ؟
تهیونگ : آروم باش هانا می دونم شوکه شدی ولی
هانا بدون توجه کردن به حرف هام از روی صندلیش بلند شد و رفت بالا
جونگ کوک : تهیونگ فکر کنم بهتره باهاش صحبت کنی اونم قطعا مثل تو تو این مدت سختی های زیادی کشیده
تهیونگ : آره
جونگ کوک : من میرم خونم فردا میام و در مورد معامله صحبت می کنیم
تهیونگ : ببخشید امروز همش برات دردسر درست کردم
جونگ کوک : نه بابا این حرفیه پس من فعلا میرم بای
بعد از رفتن جونگ کوک رفتم سمت اتاق هانا و در زدم
منتظر پارت های بعد باشید
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۵۳.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.