خانواده مافیای من پارت(3)
_و آقایون ایشون هم دختر من هیون ته.
اون مرده لی جون هو یه ترس عجیبی به دلم مینداخت با اون اخم وحشتناکش.
با لحن سرد و مرموزی خوشبختمی زمزمه کرد ولی پسر بی چشم و روش با یه لبخند یه وریه معنادار گفت:بله قبلا فرصت آشنایی داشتیم.
زیر لب گفتم:ایشششش پسره ی بوق.
بابا گفت:اوه چه عالی،خوبه.
هن؟خوبه؟الان دقیقا کجاش خوبه؟
خلاصه که اونا هم رفتن و من الان تنها وایستادم.
داشتم بی حوصله اینور و اونورو نگاه میکردم که صدایی گفت:بانوی زیبا افتخار یه دور رقصو به بنده میدین؟
یه پسره بود،تا اومدم جواب بدم یه صدایی از پشتم گفت:ایشون قبلا قولشو به من دادن.
شوکه برگشتم سمت جونگ کوک،من گو بخورم به تو قول رقص داده باشم.
بدون اینکه بزاره حرف دیگه ای بزنم کمرمو گرف و کشید وسط پیست رقص.
تا چشم چرخوندم دیدم نصف جمعیت زل زدن به ما،یا ابرفضضضضض من الان چیکار کنم.
عصبی به جونگکوک نگاه کردم و در گوشش گفتم:عوضی من رقص بلد نیستم الان چه غلطی کنم.
پوزخندی زدو گفت:کار خاصی نکن فقط خودتو بسپار به من.
بعدم دستاشو دور کمرم حلقه کردو چسبوندم به خودش و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم.
آروم آروم تکون میخوردیم و میرقصیدیم.
عجیب بود یه آرامش جالبی داشتم.
آهنگ تموم شد اومدم ازش جدا بشم که کمرمو سفت تر گرفت:چیکار میکنی دیوونه ولم کن تا همینجاشم لطف کردم باهات رقصیدم.
لبشو اوردم دم گوشم،نفسام باعث میشد مور مورم بشه گفت:دوباره همو میبینیم.
بعدشم کمرمو ول کرد و رفت.
ایششششش پسره ی دیوونه ی جذاب.
اون مرده لی جون هو یه ترس عجیبی به دلم مینداخت با اون اخم وحشتناکش.
با لحن سرد و مرموزی خوشبختمی زمزمه کرد ولی پسر بی چشم و روش با یه لبخند یه وریه معنادار گفت:بله قبلا فرصت آشنایی داشتیم.
زیر لب گفتم:ایشششش پسره ی بوق.
بابا گفت:اوه چه عالی،خوبه.
هن؟خوبه؟الان دقیقا کجاش خوبه؟
خلاصه که اونا هم رفتن و من الان تنها وایستادم.
داشتم بی حوصله اینور و اونورو نگاه میکردم که صدایی گفت:بانوی زیبا افتخار یه دور رقصو به بنده میدین؟
یه پسره بود،تا اومدم جواب بدم یه صدایی از پشتم گفت:ایشون قبلا قولشو به من دادن.
شوکه برگشتم سمت جونگ کوک،من گو بخورم به تو قول رقص داده باشم.
بدون اینکه بزاره حرف دیگه ای بزنم کمرمو گرف و کشید وسط پیست رقص.
تا چشم چرخوندم دیدم نصف جمعیت زل زدن به ما،یا ابرفضضضضض من الان چیکار کنم.
عصبی به جونگکوک نگاه کردم و در گوشش گفتم:عوضی من رقص بلد نیستم الان چه غلطی کنم.
پوزخندی زدو گفت:کار خاصی نکن فقط خودتو بسپار به من.
بعدم دستاشو دور کمرم حلقه کردو چسبوندم به خودش و منم دستامو دور گردنش حلقه کردم.
آروم آروم تکون میخوردیم و میرقصیدیم.
عجیب بود یه آرامش جالبی داشتم.
آهنگ تموم شد اومدم ازش جدا بشم که کمرمو سفت تر گرفت:چیکار میکنی دیوونه ولم کن تا همینجاشم لطف کردم باهات رقصیدم.
لبشو اوردم دم گوشم،نفسام باعث میشد مور مورم بشه گفت:دوباره همو میبینیم.
بعدشم کمرمو ول کرد و رفت.
ایششششش پسره ی دیوونه ی جذاب.
۵.۹k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.