part 6
part 6
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
مامانم اومد صدام کرد
مامان مریم: بیا دیگه سارا خانوم مگه میخای بری عروسی
سارا: اومدم مامان جان
تو باغ
نشسته بودیم و میگفتیم و میخندیدیم که متوجه نگاه های هیز پسرخالم آرین و بدتر از اون نگاه های عصبانی سعید به آرین شدم !
تنم میلرزید از شدت ترس
به یه بهونه ای برگشتم تو خونه که صدای در اومد
از پنجره نگاه کردم آرین بود.
فکر کردم شاید چیزی لازم داره و اهمیت ندادم
نشستم رو تختم که در اتاقم باز شد و آرین خودشو پرت کرد داخل اتاقمو روم خیمه زد و سعی داشت لباسامو در بیاره که صدا اومد
سعید با عصبانیت از یقه آرین گرفته بود و داشت خفش میکرد که همه اومدن تو اتاق که جداشون کنن ولی نمیشد که یهو آرین پرت شد سمت من. افتادم و سرم خورد به تخت که دیگه نفهمیدم چی شد...
بچه ها حمایت ها واقعا کمه. اگه حمایت ها بره بالا تعداد پارت ها هم بیشتر میشه
اگه واسه بهتر شدن رمان نظری دارید ممنون میشیم تو کامنتا بگید😊
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
مامانم اومد صدام کرد
مامان مریم: بیا دیگه سارا خانوم مگه میخای بری عروسی
سارا: اومدم مامان جان
تو باغ
نشسته بودیم و میگفتیم و میخندیدیم که متوجه نگاه های هیز پسرخالم آرین و بدتر از اون نگاه های عصبانی سعید به آرین شدم !
تنم میلرزید از شدت ترس
به یه بهونه ای برگشتم تو خونه که صدای در اومد
از پنجره نگاه کردم آرین بود.
فکر کردم شاید چیزی لازم داره و اهمیت ندادم
نشستم رو تختم که در اتاقم باز شد و آرین خودشو پرت کرد داخل اتاقمو روم خیمه زد و سعی داشت لباسامو در بیاره که صدا اومد
سعید با عصبانیت از یقه آرین گرفته بود و داشت خفش میکرد که همه اومدن تو اتاق که جداشون کنن ولی نمیشد که یهو آرین پرت شد سمت من. افتادم و سرم خورد به تخت که دیگه نفهمیدم چی شد...
بچه ها حمایت ها واقعا کمه. اگه حمایت ها بره بالا تعداد پارت ها هم بیشتر میشه
اگه واسه بهتر شدن رمان نظری دارید ممنون میشیم تو کامنتا بگید😊
۲.۴k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.