عمارت سیاه (پارت ۱۰)
ا/ت
توان حرف زدن نداشتم فقط سرم و به معنی فهمیدم تکون دادم موهامو ول کرد خیالم راحت شد که یهو بدنم یخ زد
لال شده بودم یه سطل آب یخ روم خالی کرده بود
تهیونگ: ببینم اون زبونتو موش خورده درست جوابمو بده دفعه بعدی اون زبونتو میبرم (داد)
ا/ت
دیگه نمیتونستم بدنم بی حس شده بود که طولی نکشید همه چیز واسم سیاه شد
تهیونگ
فهمیدم بی هوش شد اما اهمیت ندادم همونجا همونجوری ولش کردم باید خب ادب بشه تا بفهمه نباید زبون درازی کنه
شب شد پسرا آمدن یکم باهم خوش گذروندیم و شام خوردیم
بعد از اینکه پسرا رفتن رفتم سمت اتاقم رو تخت دراز کشیدم فکرم پیش ا/ت بود هوففف
ولش کن
کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
توان حرف زدن نداشتم فقط سرم و به معنی فهمیدم تکون دادم موهامو ول کرد خیالم راحت شد که یهو بدنم یخ زد
لال شده بودم یه سطل آب یخ روم خالی کرده بود
تهیونگ: ببینم اون زبونتو موش خورده درست جوابمو بده دفعه بعدی اون زبونتو میبرم (داد)
ا/ت
دیگه نمیتونستم بدنم بی حس شده بود که طولی نکشید همه چیز واسم سیاه شد
تهیونگ
فهمیدم بی هوش شد اما اهمیت ندادم همونجا همونجوری ولش کردم باید خب ادب بشه تا بفهمه نباید زبون درازی کنه
شب شد پسرا آمدن یکم باهم خوش گذروندیم و شام خوردیم
بعد از اینکه پسرا رفتن رفتم سمت اتاقم رو تخت دراز کشیدم فکرم پیش ا/ت بود هوففف
ولش کن
کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد
۱۱.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.