فیک فکر کنم عاشقش شدم پارت ۶
و یک دختر جوان با لباس خدمتکاری وارد اتاق شد سینی که داخلش یک لیوان شیرکاکائو و کلوچه شکلاتی بود رو گذاشت روی میز و گفت : خانم بیدار شدید ! رئیس گفتند شما چیز های شکلاتی دوست دارید برای همین براتون آوردم
با خودم گفتم هنوزم یادشه اما بعد با یادآوری اون صحنه حالم بد شد و از جام بلند شدم
خدمتکار : نه خانم شما هنوز حالتون خوب نشده باید استراحت کنید
هانا : نیازی نیست و بعدش از اتاق خارج شدم و اجازه حرف زدن بهش رو ندادم
خونه ی خیلی بزرگی بود مثل قصر بود از پله ها پایین اومدم و تهیونگ و یک پسری رو در حال صحبت کردن دیدم
از زبان تهیونگ روی مبل با جونگ کوک نشسته بودم و داشتم در مورد اون فردی که قرار بود باهاش وارد معامله بشیم صحبت می کردم که دیدم هانا از پله ها اومد پایین پشت سرش اون خدمتکاری که بهش سپردم مواظب هانا باشه اومد پایین و گفت : خانم شما باید استراحت کنید هنوز حالتون خوب نشده با حرفش توجه جونگ کوک هم به طرف راه پله پرت شد و هانا رو دید
هانا : گفتم که حالم خوبه نیازی به این کارا نیست و به منم نگو خانم
پاشدم و رفتم روبروش و نگاهش کردم خیلی خوشگل شده بود
تهیونگ : هنوزم لجبازی هیچ فرقی با گذشته نکردی
هانا : ولی تو فرق کردی تو اون تهیونگی که میشناختم نیستی !
تهیونگ : دلم برات تنگ شده بود
از زبان هانا
بهم گفت دلش برام تنگ شده بود منم دلم برایش تنگ شده بود جوری که هر شب با یاد اون می خوابیدم ولی گفتم
هانا : ولی من دلم برات تنگ نشده بود
از زبان تهیونگ
از حرفی که زد تعجب کردم و همینطور ناراحت شدم
هانا : میخوام برگردم خونم
تهیونگ : هانا من بعد از ده سال پیدات کردم نمی خوام دوباره از دستت بدم خونه ی تو اینجاست
هانا : ولی من نمی خوام پیش تو باشم تو اون تهیونگی که من میشناختم نیستی تهیونگی که آزارش به یک مورچه نمی رسید امروز جلوی من یک آدم کشت با بغضی که سعی می کرد پنهانش کنه ادامه داد من نمی تونم کنار همچین آدمی زندگی کنم
با هر کلمه از حرفاش بیشتر قلبم میشکست خواهری که عزیز تر از جونم بود داشت بهم این حرف ها رو میزد و بهترین دوستم هم شاهدش بود ولی راست می گفت من فرق کردم من دیگه اون تهیونگ سابق نیستم ولی نمی تونستم بزارم از اینجا بره چون جونش در خطر بود مخصوصا حالا که دشمنانم از وجودش با خبر شدن پس گفتم
تهیونگ : حق نداری پاتو از اینجا بیرون بزاری هرچی که لازم داشتی به خدمه بگو تا برات فراهم کنند
هانا : می خوای بزور منو اینجا نگه داری ؟
تهیونگ : اگر لازم باشه آره
منتظر پارت بعد باشید
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
با خودم گفتم هنوزم یادشه اما بعد با یادآوری اون صحنه حالم بد شد و از جام بلند شدم
خدمتکار : نه خانم شما هنوز حالتون خوب نشده باید استراحت کنید
هانا : نیازی نیست و بعدش از اتاق خارج شدم و اجازه حرف زدن بهش رو ندادم
خونه ی خیلی بزرگی بود مثل قصر بود از پله ها پایین اومدم و تهیونگ و یک پسری رو در حال صحبت کردن دیدم
از زبان تهیونگ روی مبل با جونگ کوک نشسته بودم و داشتم در مورد اون فردی که قرار بود باهاش وارد معامله بشیم صحبت می کردم که دیدم هانا از پله ها اومد پایین پشت سرش اون خدمتکاری که بهش سپردم مواظب هانا باشه اومد پایین و گفت : خانم شما باید استراحت کنید هنوز حالتون خوب نشده با حرفش توجه جونگ کوک هم به طرف راه پله پرت شد و هانا رو دید
هانا : گفتم که حالم خوبه نیازی به این کارا نیست و به منم نگو خانم
پاشدم و رفتم روبروش و نگاهش کردم خیلی خوشگل شده بود
تهیونگ : هنوزم لجبازی هیچ فرقی با گذشته نکردی
هانا : ولی تو فرق کردی تو اون تهیونگی که میشناختم نیستی !
تهیونگ : دلم برات تنگ شده بود
از زبان هانا
بهم گفت دلش برام تنگ شده بود منم دلم برایش تنگ شده بود جوری که هر شب با یاد اون می خوابیدم ولی گفتم
هانا : ولی من دلم برات تنگ نشده بود
از زبان تهیونگ
از حرفی که زد تعجب کردم و همینطور ناراحت شدم
هانا : میخوام برگردم خونم
تهیونگ : هانا من بعد از ده سال پیدات کردم نمی خوام دوباره از دستت بدم خونه ی تو اینجاست
هانا : ولی من نمی خوام پیش تو باشم تو اون تهیونگی که من میشناختم نیستی تهیونگی که آزارش به یک مورچه نمی رسید امروز جلوی من یک آدم کشت با بغضی که سعی می کرد پنهانش کنه ادامه داد من نمی تونم کنار همچین آدمی زندگی کنم
با هر کلمه از حرفاش بیشتر قلبم میشکست خواهری که عزیز تر از جونم بود داشت بهم این حرف ها رو میزد و بهترین دوستم هم شاهدش بود ولی راست می گفت من فرق کردم من دیگه اون تهیونگ سابق نیستم ولی نمی تونستم بزارم از اینجا بره چون جونش در خطر بود مخصوصا حالا که دشمنانم از وجودش با خبر شدن پس گفتم
تهیونگ : حق نداری پاتو از اینجا بیرون بزاری هرچی که لازم داشتی به خدمه بگو تا برات فراهم کنند
هانا : می خوای بزور منو اینجا نگه داری ؟
تهیونگ : اگر لازم باشه آره
منتظر پارت بعد باشید
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۳۵.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.