پارت ¹ فصل ²
مهم: حتما فصل قبلو خونده باشید
*یه روز بعد خودکشی هارین و سونگ کیونگ و رائون*
پکی وقتی رسید به آمریکا تمام قضایا رو فهمید ولی کاری از دستش بر نمیومد پس تصمیم گرفت برگرده کره...
ویو تهیونگ
فهمیدم اون دختره که باهاش قرارداد بستم اسمش چی بود عاا کارینا اون کامیون زده بهش و مرده باید برگردم کره تا برم به این قضیه رسیدگی کنم ولی کوک و جیمین بخاطر من اومد امریکا پس باید اوناهم باخودم برگردونم کره...
راوی
پکی و تهیونگ بلیط گرفتن البته تهیونگ برای کوک و جیمین هم بلیط گرفته ولی تهیونگ به درخاست کوک نزدیک صندلی خودشون برای کوک بلیط نگرفت
پرش زمانی توی هواپیما
ویو پکی
نشسته بودم یه پسره خیلی جذاب اومد کنارم نشست دروع چرا خیلی ازش خوشم اومد ولی الان وقت این چیزا نیست پکی تمرکز کن...
ویو کوک
واو دختره چه خوشگله فک کنم کراش زدم روش نهکوک تمرکز کن هوفف اصن بگیرم بخابم...
نیم ساعت بعد
چقد هواپیما تکون میخوره هوففف مگه این هواپیما نیس چرا تکون میخوره
کاپیتان: هواپیما با مشکل فنی روبرو شده لطفا آرامش خودتونو حفظ کنید از کیسه های هوا رو همونطور که نوشته شده استفاده کنید
ویو پکی
متوجه شدم قراره سقوط کنه پس به بقلیم گفتم و اون خیلی شلوغش کرد و رفت به دونفر دیگه گفت تا خاستم حرف بزنم دیگه دیر شده بود و هواپیما به سرعت داشت سقوط میکرد و دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی مطلق
راوی
(تازه داستان شروع شده پس عچله نکنید دوستان)
فلش بک به وقتی که هارین و سونگ کیونگ و رائون خودکشی کردن
ویو هارین
آخ چقد احساس سرزندگی و شادی میکنم مگه خودکشی نکردم چرا اینجوریم؟
اصن من چرا اینجام
ویو سونگ کیونگ
یهو با احساس اینکه انگار تو بهشتم چرا من اینجام؟ بیدار شدم دیدم هارین و رایون هم بقلمن ولی هنوز رائون بیدار نشده پس رفتم سمت رائون
ویو پکی
یهو بیدار شدم دیدم تو یه جایه بهشت مانندم اینجا کجاس چه بوی خوبی میاد بوی طبیعته واقعیه یهو دیدم سونگ کیونگ و رائون و هارین بقلمن برگشتم گفتم وا فقط منو بیدار نکردین
سونگ کیونگ: نههنوز رائون خوابه بزار برم بیدارش کنم...
سونگ کیونگ: رائونا بیدار شو
رائون: مامان پنج دیقه دیگه بزار بخابم
سونگ کیونگ: مگه من مامانتم پاشو میگممممم
رائون: باشه بابا بیدارم عه اینجا بهشته؟
پارت بعدو الان میزارم♡
شرط نداره
*یه روز بعد خودکشی هارین و سونگ کیونگ و رائون*
پکی وقتی رسید به آمریکا تمام قضایا رو فهمید ولی کاری از دستش بر نمیومد پس تصمیم گرفت برگرده کره...
ویو تهیونگ
فهمیدم اون دختره که باهاش قرارداد بستم اسمش چی بود عاا کارینا اون کامیون زده بهش و مرده باید برگردم کره تا برم به این قضیه رسیدگی کنم ولی کوک و جیمین بخاطر من اومد امریکا پس باید اوناهم باخودم برگردونم کره...
راوی
پکی و تهیونگ بلیط گرفتن البته تهیونگ برای کوک و جیمین هم بلیط گرفته ولی تهیونگ به درخاست کوک نزدیک صندلی خودشون برای کوک بلیط نگرفت
پرش زمانی توی هواپیما
ویو پکی
نشسته بودم یه پسره خیلی جذاب اومد کنارم نشست دروع چرا خیلی ازش خوشم اومد ولی الان وقت این چیزا نیست پکی تمرکز کن...
ویو کوک
واو دختره چه خوشگله فک کنم کراش زدم روش نهکوک تمرکز کن هوفف اصن بگیرم بخابم...
نیم ساعت بعد
چقد هواپیما تکون میخوره هوففف مگه این هواپیما نیس چرا تکون میخوره
کاپیتان: هواپیما با مشکل فنی روبرو شده لطفا آرامش خودتونو حفظ کنید از کیسه های هوا رو همونطور که نوشته شده استفاده کنید
ویو پکی
متوجه شدم قراره سقوط کنه پس به بقلیم گفتم و اون خیلی شلوغش کرد و رفت به دونفر دیگه گفت تا خاستم حرف بزنم دیگه دیر شده بود و هواپیما به سرعت داشت سقوط میکرد و دیگه هیچی نفهمیدم و سیاهی مطلق
راوی
(تازه داستان شروع شده پس عچله نکنید دوستان)
فلش بک به وقتی که هارین و سونگ کیونگ و رائون خودکشی کردن
ویو هارین
آخ چقد احساس سرزندگی و شادی میکنم مگه خودکشی نکردم چرا اینجوریم؟
اصن من چرا اینجام
ویو سونگ کیونگ
یهو با احساس اینکه انگار تو بهشتم چرا من اینجام؟ بیدار شدم دیدم هارین و رایون هم بقلمن ولی هنوز رائون بیدار نشده پس رفتم سمت رائون
ویو پکی
یهو بیدار شدم دیدم تو یه جایه بهشت مانندم اینجا کجاس چه بوی خوبی میاد بوی طبیعته واقعیه یهو دیدم سونگ کیونگ و رائون و هارین بقلمن برگشتم گفتم وا فقط منو بیدار نکردین
سونگ کیونگ: نههنوز رائون خوابه بزار برم بیدارش کنم...
سونگ کیونگ: رائونا بیدار شو
رائون: مامان پنج دیقه دیگه بزار بخابم
سونگ کیونگ: مگه من مامانتم پاشو میگممممم
رائون: باشه بابا بیدارم عه اینجا بهشته؟
پارت بعدو الان میزارم♡
شرط نداره
۵.۳k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.