تبدیل نفرت به عشق
پارت 2
یکم حرف زدیمو برگشتم خونه رفتم یه دوش گرفتم و چمدونم رو جمع کردم و وسایل مورد نیاز رو تو ماشین گذاشتم رفتم رو تخت دراز کشیدم که گوشیم زنگ خورد کوک بود ا/ت: الو سلام چطوری کوک؟ کوک: سلام مرسی میگم میخواستم بهم تو یه کاری کمک کنی ا/ت: چه کاری کوک: خب ببین چجوری بگم.... من یونجی رو دوست دارم و میخوام فردا که رفتیم ججو بهش اعتراف کنم بنظرت چجوری اعتراف کنم ا/ت: واییی خیلی خوشحالم خب ببین میگم میتونی یه رستوران اجاره کنی همه رو دعوت کنی و اونجا رو تزئین کنی و بعد خوردن شام بهش اعتراف کنی کوک: دمت گرم از این به بعد هرکی خواست رل بزنه میگم زنگ بزنه بهت ا/ت: مشتری خاص قبول میکنما خب دیگه برو کاراتو بکن خدافظ کوک: اوک خدافظ
رفتم تو حال تلویزیون رو روشن کردم و زدم سریال مورد علاقم ساعت نزدیک ۹ بود از بیرون رامیون گرفتم و بعد خوردن رفت تو رخت خواب صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم وسایل رو برداشتم و رفتم تا سوهو رو از خونه اش بردارم
سوهو: سلام ا/ت ببخشید برات زحمت شد ا/ت: ببند دهنتو سوارشو بریم سوهو: اصن ممنونم ... خب ببین نامجون گفت اول بریم سمت خونه اونا تا همه باهم حرکت کنیم ا/ت : اوکی
بعد چندمین رسیدیم خون نامجون و بهله بچه ها خوشتیپ کرده بودن نامجون: خب بچه ها من و جیمین و شوگا و جین و جی هوپ با هم میریم ا/ت و کوک و تهیونگ و یونجی و سوهو هم باهم برین همه: اوکی
بعد از چند ساعت رسیدیم ججو و اون هتلی که نامجون رزرو کرده بود هتل خفنی بود رفتیم هرکس رفت اتاق خودش منو و یونجی پیش هم بودیم کوک پیام داد تو گروه که جمع شیم اتاقش میخواد یه چیزی بگه رفتیم سمت اتاقش و رفتیم نشستیم رو مبل کوک: خب ببینید من امشب یه رستوران اجاره کردم و میخوام همتون رو دعوت کنم اونجا لطفن رد نکنید چون میخوام عشق زندگیم رو بهتون معرفی کنم جین: بچم چقدر زود بزرگ شد شوگا: جین مگه تو اونو زاییدی؟
همه زدیم زیر خنده و بعد رفتیم سمت اتاقمون تا آماده شیم برا شب الان ساعت ۵ بودو کوک ساعت ۸ گفته بود اونجا باشیم
یونجی: بنظرت عشقش کیه؟ ا/ت: نمیدونم ولی بنظرم میشناسیمش یونجی: اوم
نشستیم با یونجی حرف زدیم تا ساعت هفت شد یونجی رفت دوش گرفت بعدشم من چون میدونستم قراره کوک به یونجی اعتراف کنه پس یونجی رو خودش آرایش کردم و یه لباس قشنگ براش انتخاب کردم و خودم هم آماده شدم
اسلاید دوم ا/ت اسلاید سوم یونجی
یکم حرف زدیمو برگشتم خونه رفتم یه دوش گرفتم و چمدونم رو جمع کردم و وسایل مورد نیاز رو تو ماشین گذاشتم رفتم رو تخت دراز کشیدم که گوشیم زنگ خورد کوک بود ا/ت: الو سلام چطوری کوک؟ کوک: سلام مرسی میگم میخواستم بهم تو یه کاری کمک کنی ا/ت: چه کاری کوک: خب ببین چجوری بگم.... من یونجی رو دوست دارم و میخوام فردا که رفتیم ججو بهش اعتراف کنم بنظرت چجوری اعتراف کنم ا/ت: واییی خیلی خوشحالم خب ببین میگم میتونی یه رستوران اجاره کنی همه رو دعوت کنی و اونجا رو تزئین کنی و بعد خوردن شام بهش اعتراف کنی کوک: دمت گرم از این به بعد هرکی خواست رل بزنه میگم زنگ بزنه بهت ا/ت: مشتری خاص قبول میکنما خب دیگه برو کاراتو بکن خدافظ کوک: اوک خدافظ
رفتم تو حال تلویزیون رو روشن کردم و زدم سریال مورد علاقم ساعت نزدیک ۹ بود از بیرون رامیون گرفتم و بعد خوردن رفت تو رخت خواب صبح با زنگ گوشیم بیدار شدم وسایل رو برداشتم و رفتم تا سوهو رو از خونه اش بردارم
سوهو: سلام ا/ت ببخشید برات زحمت شد ا/ت: ببند دهنتو سوارشو بریم سوهو: اصن ممنونم ... خب ببین نامجون گفت اول بریم سمت خونه اونا تا همه باهم حرکت کنیم ا/ت : اوکی
بعد چندمین رسیدیم خون نامجون و بهله بچه ها خوشتیپ کرده بودن نامجون: خب بچه ها من و جیمین و شوگا و جین و جی هوپ با هم میریم ا/ت و کوک و تهیونگ و یونجی و سوهو هم باهم برین همه: اوکی
بعد از چند ساعت رسیدیم ججو و اون هتلی که نامجون رزرو کرده بود هتل خفنی بود رفتیم هرکس رفت اتاق خودش منو و یونجی پیش هم بودیم کوک پیام داد تو گروه که جمع شیم اتاقش میخواد یه چیزی بگه رفتیم سمت اتاقش و رفتیم نشستیم رو مبل کوک: خب ببینید من امشب یه رستوران اجاره کردم و میخوام همتون رو دعوت کنم اونجا لطفن رد نکنید چون میخوام عشق زندگیم رو بهتون معرفی کنم جین: بچم چقدر زود بزرگ شد شوگا: جین مگه تو اونو زاییدی؟
همه زدیم زیر خنده و بعد رفتیم سمت اتاقمون تا آماده شیم برا شب الان ساعت ۵ بودو کوک ساعت ۸ گفته بود اونجا باشیم
یونجی: بنظرت عشقش کیه؟ ا/ت: نمیدونم ولی بنظرم میشناسیمش یونجی: اوم
نشستیم با یونجی حرف زدیم تا ساعت هفت شد یونجی رفت دوش گرفت بعدشم من چون میدونستم قراره کوک به یونجی اعتراف کنه پس یونجی رو خودش آرایش کردم و یه لباس قشنگ براش انتخاب کردم و خودم هم آماده شدم
اسلاید دوم ا/ت اسلاید سوم یونجی
۷.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.