black dream p4
شوکه نگاهی به دریا انداخت ، خیلی آروم بود و حتی موج هم نداشت !
چطور می تونست توی این ارامش طوفان درست بشه ؟
پوزخندی زد و بلند شد ، فکر میکردم میتونه با این حرفا خامش کنه
وارد هتل شد و زیر دوش ایستاد ، بعد از تمام شدن کار هاش لباس پوشید
وارد رستوران هتل شد و پشت میزی نشست با درن گارسون سرش رو از گوشی بیرون آورد و منو رو گرفت
"چی میل دارید بانو؟"
لبخندی زد
" استیک مرغ لطفا و ، مغزش پخته باشه " a,t
"سریع آماده میکنیم "
دیگه چیزی نگفت و مشغول نوشیدن
"لیدی؟" jk
سرش رو بالا اورد ، دیگه کم کم داشت عصبی میشد
چرا هر جا می رفت این مرد بود ؟
"بفرمایید؟" a,t
" کیفتون افتاده ، بفرمایید" jk
کیف رو گرفت و تشکر آرومی کرد
" میتونم اینجا بشینم؟" jk
سوالی نگاهش کرد
" حرف منو بد برداشت نکنید ، همه ی میز ها پر شده بخاطر همین گفتم " jk
"اوه البته بفرمایید" a,t
با نشستنش، دختر روبهروش رو برانداز کرد
شومیز مشکی رنگی با دامن بلندی پوشیده بود
اما به خوبی می تونست تنش رو تصور کنه
جلوی پوزخندش رو گرفت و مشغول سفارش شد ، کم کم صدای باران بلند شد و گوله های بزرگی به دیواره های شیشه ای رستوران میخورد
بله ، طوفان شده بود!
با تعجب به مرد جلوش نگاه کرد ، اما اون کاملا ریلکس بود
"تعجب کردی؟" jk
برگشت سمت صداش
" چی؟" a,t
عمیق توی چشماش زل زده بود و دست به سینه نشست
شرایط پارت بعدی :
like : 100
comment :80
بچه های خوبی باشید🦦🦋
چطور می تونست توی این ارامش طوفان درست بشه ؟
پوزخندی زد و بلند شد ، فکر میکردم میتونه با این حرفا خامش کنه
وارد هتل شد و زیر دوش ایستاد ، بعد از تمام شدن کار هاش لباس پوشید
وارد رستوران هتل شد و پشت میزی نشست با درن گارسون سرش رو از گوشی بیرون آورد و منو رو گرفت
"چی میل دارید بانو؟"
لبخندی زد
" استیک مرغ لطفا و ، مغزش پخته باشه " a,t
"سریع آماده میکنیم "
دیگه چیزی نگفت و مشغول نوشیدن
"لیدی؟" jk
سرش رو بالا اورد ، دیگه کم کم داشت عصبی میشد
چرا هر جا می رفت این مرد بود ؟
"بفرمایید؟" a,t
" کیفتون افتاده ، بفرمایید" jk
کیف رو گرفت و تشکر آرومی کرد
" میتونم اینجا بشینم؟" jk
سوالی نگاهش کرد
" حرف منو بد برداشت نکنید ، همه ی میز ها پر شده بخاطر همین گفتم " jk
"اوه البته بفرمایید" a,t
با نشستنش، دختر روبهروش رو برانداز کرد
شومیز مشکی رنگی با دامن بلندی پوشیده بود
اما به خوبی می تونست تنش رو تصور کنه
جلوی پوزخندش رو گرفت و مشغول سفارش شد ، کم کم صدای باران بلند شد و گوله های بزرگی به دیواره های شیشه ای رستوران میخورد
بله ، طوفان شده بود!
با تعجب به مرد جلوش نگاه کرد ، اما اون کاملا ریلکس بود
"تعجب کردی؟" jk
برگشت سمت صداش
" چی؟" a,t
عمیق توی چشماش زل زده بود و دست به سینه نشست
شرایط پارت بعدی :
like : 100
comment :80
بچه های خوبی باشید🦦🦋
۳۲.۳k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.