پارت ۳....فیک کوک
جینو:راس میگه خانم جئون تازه شما نمیگید با این پسرا میاید ما عصبی میشیم
_:شما گ....
+:کوک ولش کن اینا اینجورین
×:اعصابتونو خورد نکنین برین سرکلاساتون
=:اتتتتتتت
+:سانا..خوبی نبودی چرا؟!
=:منو هانی رو برای پروژه فرستاده بودن بندر ۲۴ ساعته پروژه رو درست کردیم تا تموم شه اولین گروهی بودیم که پروژه دادیم
+:تبریک میگم بیا بریم داخل بیشتر صحبت کنیم....
=:عا ات نمیخوای ایشونو معرفی کنی؟
_:من جونگ کوکم، جئون جونگ کوک پسر عموی ات
=:منم کیم سانام دوست ات خوشبختم
_:شما برین کلاستون منم بریم پیش شوگا
+و=:خدافز
=:ات پسر عموت خیلی جذابههه
+:میشه جریانو عوض کنیم؟(جدی)
=:ب.ب.باشه..ات ی سوال میپرسم عصبی نشو باشه؟
+:بپرس
=:د.دوست پسر چ.چندسال پیشت.جونگ کوک ن.ن.بود؟
+:*ات نفس عمیقی کشید* اره..ولی وقتی رفت فرانسه هرچی بینمون بود تموم شد.
=:ه.ه.هنوزم دوسش د.داری؟
+:آه نمیدونم اون عوض شده منم عوض شدم هردوی فرد جدیدیم تازه این قضیه برای ۶ سال پیشه..اون تا الان منو فراموش کرده همون کاری که من کردم.
تازه ی خبری واست دارم
=:چی بگوو ات میدونی وقتی حرفو طولش میدی جون به لب میشم
+:باشه باشه من تهیونگ رلیم ولی جز جیمین و شوگا کسی نمیدونه تا شب ب هیچکس نگو شب به همه میگم
=:اوومای گادددد اوکی نمیگم
زنگ خونه خورد و همه رفتیم خونه ولی شوگا مستقیم رفت پیش تهیونگ منو کوک رفتیم خونه و دیدیم کسی نیست
+:اینا کجا رفتن؟
_:مامانامون خریدن باباهامون و پدر بزرگم شرکت..
+:باشه من میرم اتاقم(سرد)
داشتم میرفتم که کوک دستمو گرفت و کشید بعلش وبا صدای بمش گفت
_:عا بیب دلت برام تنگ نشده
+:کوک من تورو فراموش کردم حالام بزار برم(استرسی)
_:اگه نزارم بری چی؟(بم و خمار)
+:ک.کوک...م.م.من دوست پ.پسر دارم و.و.ولم کن(از استرس اب شده)
_:مثلا دوست پسرت میخواد مانع من شه؟
+:ک.کوک ل.لطفا(بغض)
_:ات تو مال منی! فرانسه رفتنم باعث نمیشه بیخیالت بشم..تازه خیلی جذاب تر و زیباتر از قبل شدی...
+:کوککک ولم کن من عاشق یکی دیگم اگه ولم نکنی به شوگا میگم(داد)
_:*به ات سیلی زد*مگه قبلا بهت نگفتم حق نداری سرم داد بزنی هاا(عربده)
+:لعنت بهت جئون!(گریه)
ات اینو گفت و رفت اتاقش آماده شد و رفت پایین ب زور کوک باهم رفتن خونه تهیونگ و رفتن داخل نشستن رو مبل داشتن حرف میزدن که ات برای تلافی رفت و روی پای تهیونگ نشست
×:ات حدقل جلوی من رو پای تهیونگ نشین
+:یاا...من جام راحته بزار بشینم
ی نگاهی به کوک کردم داشت منفجر میشد از حرص ولی ب روی خودش نمیورد بعد کلی صحبت و اینا ساعت ۱ شب بود
×:خب دیگه ات کوک پاشین بریم
+:اوپامن امروز پیش ته میمونم
_:تو...
حرف کوک با حرف شوگا قط شد
×:باشه تهیونگ بخاطر.....
پارت بعد برای فردا صبح شب بخیررر
_:شما گ....
+:کوک ولش کن اینا اینجورین
×:اعصابتونو خورد نکنین برین سرکلاساتون
=:اتتتتتتت
+:سانا..خوبی نبودی چرا؟!
=:منو هانی رو برای پروژه فرستاده بودن بندر ۲۴ ساعته پروژه رو درست کردیم تا تموم شه اولین گروهی بودیم که پروژه دادیم
+:تبریک میگم بیا بریم داخل بیشتر صحبت کنیم....
=:عا ات نمیخوای ایشونو معرفی کنی؟
_:من جونگ کوکم، جئون جونگ کوک پسر عموی ات
=:منم کیم سانام دوست ات خوشبختم
_:شما برین کلاستون منم بریم پیش شوگا
+و=:خدافز
=:ات پسر عموت خیلی جذابههه
+:میشه جریانو عوض کنیم؟(جدی)
=:ب.ب.باشه..ات ی سوال میپرسم عصبی نشو باشه؟
+:بپرس
=:د.دوست پسر چ.چندسال پیشت.جونگ کوک ن.ن.بود؟
+:*ات نفس عمیقی کشید* اره..ولی وقتی رفت فرانسه هرچی بینمون بود تموم شد.
=:ه.ه.هنوزم دوسش د.داری؟
+:آه نمیدونم اون عوض شده منم عوض شدم هردوی فرد جدیدیم تازه این قضیه برای ۶ سال پیشه..اون تا الان منو فراموش کرده همون کاری که من کردم.
تازه ی خبری واست دارم
=:چی بگوو ات میدونی وقتی حرفو طولش میدی جون به لب میشم
+:باشه باشه من تهیونگ رلیم ولی جز جیمین و شوگا کسی نمیدونه تا شب ب هیچکس نگو شب به همه میگم
=:اوومای گادددد اوکی نمیگم
زنگ خونه خورد و همه رفتیم خونه ولی شوگا مستقیم رفت پیش تهیونگ منو کوک رفتیم خونه و دیدیم کسی نیست
+:اینا کجا رفتن؟
_:مامانامون خریدن باباهامون و پدر بزرگم شرکت..
+:باشه من میرم اتاقم(سرد)
داشتم میرفتم که کوک دستمو گرفت و کشید بعلش وبا صدای بمش گفت
_:عا بیب دلت برام تنگ نشده
+:کوک من تورو فراموش کردم حالام بزار برم(استرسی)
_:اگه نزارم بری چی؟(بم و خمار)
+:ک.کوک...م.م.من دوست پ.پسر دارم و.و.ولم کن(از استرس اب شده)
_:مثلا دوست پسرت میخواد مانع من شه؟
+:ک.کوک ل.لطفا(بغض)
_:ات تو مال منی! فرانسه رفتنم باعث نمیشه بیخیالت بشم..تازه خیلی جذاب تر و زیباتر از قبل شدی...
+:کوککک ولم کن من عاشق یکی دیگم اگه ولم نکنی به شوگا میگم(داد)
_:*به ات سیلی زد*مگه قبلا بهت نگفتم حق نداری سرم داد بزنی هاا(عربده)
+:لعنت بهت جئون!(گریه)
ات اینو گفت و رفت اتاقش آماده شد و رفت پایین ب زور کوک باهم رفتن خونه تهیونگ و رفتن داخل نشستن رو مبل داشتن حرف میزدن که ات برای تلافی رفت و روی پای تهیونگ نشست
×:ات حدقل جلوی من رو پای تهیونگ نشین
+:یاا...من جام راحته بزار بشینم
ی نگاهی به کوک کردم داشت منفجر میشد از حرص ولی ب روی خودش نمیورد بعد کلی صحبت و اینا ساعت ۱ شب بود
×:خب دیگه ات کوک پاشین بریم
+:اوپامن امروز پیش ته میمونم
_:تو...
حرف کوک با حرف شوگا قط شد
×:باشه تهیونگ بخاطر.....
پارت بعد برای فردا صبح شب بخیررر
۵.۸k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.