PT.20 END
&این رو امضا کنید تا سقط کنیم
جیمین خودکار رو دستش گرفت و ورقه رو امضا کرد
+سوجونگ زود باش امضا کن
سوجونگ سرش پایین بود و دست هاش رو مشت کرده بود
اون نمیخواست بچش رو از دست بده بلاخره جرعتش رو جمع کرد و به حرف اومد:
-نه
+ها؟چی گفتی نشنیدم
_گفتم نه!امضا نمیکنم
+هیونجین تو به حرف این گوش نکن امضا نکنیم مثلا چی میشه زود باش بچه رو سقط ک_
&جیمین شی،باید رضایت هردوتای شما باشه
هیونجین با حالت جدی گفت
جیمین خسته از این حرف سمت سوجونگ خم شد و در گوشش زمزمه کرد:
-یادته تو عمارت چی گفتم؟گفتم اگه همراهی نکنی از زندگی پشیمون میکنم امضا کن
سوجونگ با دست های لرزون دستش رو سمت خودکار برد و آروم امضا رو زد
&خب بیاید روی تخت دراز بکشید و پیراهنت رو دربیار
سوجونگ با تردید روی تخت دراز کشید و پیراهنش رو درآورد
هیونجین ژل سردی به شکم سوجونگ زد و گفت:
&بیاین اول یه نگاه به کوچولو بکنیم
دستگاه رو روی شکم سوجونگ گذاشت و شروع کرد به گشتن
&مطمئن هستم خیلی کوچولو هست چون نمیتونم پیداش کنم.....عه اینجاست راست گفتم خیلی کوچولوعه
جیمین به سوجونگ نگاه کرد که از گوشه چشمش داشت قطره ی اشک میومد و بعد هم به مانیتور نگاه کرد
اون واقعا کوچولو بود دست بود که هنوز کامل نشده بود ولی خیلی کوچولو بود
+می..میشه نندازیم
هیونجین با صدای جیمین به سمتش برگشت و با سر تکون دادنش تایید کرد
هیونجین رفت بیرون و سوجونگ شکمش رو با دستمال پاک کرد
_چرا
+خیلی کوچولو بود
باهم به سمت ماشین حرکت کردن و نشستن.....
ماشین ساعت بود که بادیدن ماشین که به تیر برق خورده نگاهشون جذب شد
داشتن نگاه میکردن که از ماشین یه آدم بیرون زد و خواست فرار کنه که یه آدم دیگه از ماشین زود بیرون زد و به اون یکی حمله کرد و گردنش رو گاز گرفت....
ولی اصلا مثل انسان نبود...
رنگش پرید بود و رنگش سبز و زرد بود
+کسخل شده،نگاه نکن برای بچه خوب نیست
رسیده بودن و توی خونه داشتن به اخبار نگاه میکردن سوجونگ کلافه شد و کانال رو عوض کرد و با خبری که دید سکته ناقص زد
¤امروز مردم خیلی عجیب رفتار میکنند و به یک دیگر حمله میکنند ما از شما میخواهیم که از خانه هایتان خارج نشوید و مواظب خودتان باشید
همه ی اعضا با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند
"زامبی حمله کرده؟
هوسوک گفت درحالی که به یونگی چسبیده بود
÷ش...شاید
○○○○○○○○○○○○○○○○
شرط آپ فصل بعد ۱۵+لایک
جیمین خودکار رو دستش گرفت و ورقه رو امضا کرد
+سوجونگ زود باش امضا کن
سوجونگ سرش پایین بود و دست هاش رو مشت کرده بود
اون نمیخواست بچش رو از دست بده بلاخره جرعتش رو جمع کرد و به حرف اومد:
-نه
+ها؟چی گفتی نشنیدم
_گفتم نه!امضا نمیکنم
+هیونجین تو به حرف این گوش نکن امضا نکنیم مثلا چی میشه زود باش بچه رو سقط ک_
&جیمین شی،باید رضایت هردوتای شما باشه
هیونجین با حالت جدی گفت
جیمین خسته از این حرف سمت سوجونگ خم شد و در گوشش زمزمه کرد:
-یادته تو عمارت چی گفتم؟گفتم اگه همراهی نکنی از زندگی پشیمون میکنم امضا کن
سوجونگ با دست های لرزون دستش رو سمت خودکار برد و آروم امضا رو زد
&خب بیاید روی تخت دراز بکشید و پیراهنت رو دربیار
سوجونگ با تردید روی تخت دراز کشید و پیراهنش رو درآورد
هیونجین ژل سردی به شکم سوجونگ زد و گفت:
&بیاین اول یه نگاه به کوچولو بکنیم
دستگاه رو روی شکم سوجونگ گذاشت و شروع کرد به گشتن
&مطمئن هستم خیلی کوچولو هست چون نمیتونم پیداش کنم.....عه اینجاست راست گفتم خیلی کوچولوعه
جیمین به سوجونگ نگاه کرد که از گوشه چشمش داشت قطره ی اشک میومد و بعد هم به مانیتور نگاه کرد
اون واقعا کوچولو بود دست بود که هنوز کامل نشده بود ولی خیلی کوچولو بود
+می..میشه نندازیم
هیونجین با صدای جیمین به سمتش برگشت و با سر تکون دادنش تایید کرد
هیونجین رفت بیرون و سوجونگ شکمش رو با دستمال پاک کرد
_چرا
+خیلی کوچولو بود
باهم به سمت ماشین حرکت کردن و نشستن.....
ماشین ساعت بود که بادیدن ماشین که به تیر برق خورده نگاهشون جذب شد
داشتن نگاه میکردن که از ماشین یه آدم بیرون زد و خواست فرار کنه که یه آدم دیگه از ماشین زود بیرون زد و به اون یکی حمله کرد و گردنش رو گاز گرفت....
ولی اصلا مثل انسان نبود...
رنگش پرید بود و رنگش سبز و زرد بود
+کسخل شده،نگاه نکن برای بچه خوب نیست
رسیده بودن و توی خونه داشتن به اخبار نگاه میکردن سوجونگ کلافه شد و کانال رو عوض کرد و با خبری که دید سکته ناقص زد
¤امروز مردم خیلی عجیب رفتار میکنند و به یک دیگر حمله میکنند ما از شما میخواهیم که از خانه هایتان خارج نشوید و مواظب خودتان باشید
همه ی اعضا با تعجب به یکدیگر نگاه میکردند
"زامبی حمله کرده؟
هوسوک گفت درحالی که به یونگی چسبیده بود
÷ش...شاید
○○○○○○○○○○○○○○○○
شرط آپ فصل بعد ۱۵+لایک
۳۲.۵k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.