☆ مافیای جذاب من ☆
☆ مافیای جذاب من ☆
پارت ۶
اونام هم رفتن و من له پرنسسی که به شدت جذاب شده بود نگاه کردم، اون لبای پفکی و سرخش، دلم میخواست فقط ببوسمش که صدای فرشتم توجهمو جلب کرد.
ا.ت . ببخشبد آقا
کوک. نه اشکالی نداره فقط میشه یه لحظه بیای؟
ا.ت ب بله حتما
کوک. (فرشتم رو بردم یه جای خلوت و ماسکم رو در اوردم که تعجب کرد و بعد با ذوق نگاه کرد که قند تو دلم آب شد)
ا.ت . تو یه مافیایی مگه نه؟ (ذوق
کوک. (برعکس انتظارم ذوق کرد که منم از ذوق اون کم مونده بود غش کنم و بعد سریع بغلم کرد، شاخ دراورده بودم ولی زود ازم جدا شد)
ا.ت . ببخشید من ارزوم اینه که یه مافیا رو از نزدیک ببینم یا کنارش زندگی کنم (ذوق و کمی خجالت
کوک. خوشحالم که آرزوت رو براورده کردم کوچولو (خوشحال و هات
ا.ت . من دیگه میرم باییی
کوک. مواظب خودت باش
کوک. (تا خونش تعقیبش کردم خوبه الانم ادرس خونش رو هم میدونم. رفتم خونه و همه چی رو واسه پسرا توضیح دادم.)
پرش زمانی به ۱۱ روز بعد
کوک. (۱۱ روز گذشته بود ولی من عاشق هیچکدوم از دخترایی که نامجون پیدا کرده بود نشدم پس قرار شد بعد پارتی امشب برم و بیارمش اینجا)
ا.ت . ( تو خونه بودم و هی به اون مافیاهه فکر میکردم و متوجه شدم عاشقشم فقط هی خدا خدا میکردم که این حس یکطرفه نباشه. رفتم بیرون باید چند تا خرید کوچولو میکردم وقتی برگشتم خونه چند دقیقه نگذشته بود که زنگ در خورد. درو باز کردم اولش کسی رو ندیدم ولی بعدش سیاهی)
کوک. (پارتی تموم شد ساعت رو نگاه کردم دیدم دیر وقته خب الان بهترین فرصت بود به بادیگارد ها هم زنگ زدم تا اماده بشن. وقتی ا.ت درو باز کردم بیهوشش کردیم امیدوارم ناراحت نشه بعدشم بغلم بردمش ماشین. واقعا زیباست حتی تو خواب هم شبیه فرشته هاست. وقتی رسیدیم عمارت گذاشتمش رو تخت خودم و کنارش دراز کشیدم و زمزمه کردم مال خودمی کوچولو)
ادامه دارد...
پارت ۶
اونام هم رفتن و من له پرنسسی که به شدت جذاب شده بود نگاه کردم، اون لبای پفکی و سرخش، دلم میخواست فقط ببوسمش که صدای فرشتم توجهمو جلب کرد.
ا.ت . ببخشبد آقا
کوک. نه اشکالی نداره فقط میشه یه لحظه بیای؟
ا.ت ب بله حتما
کوک. (فرشتم رو بردم یه جای خلوت و ماسکم رو در اوردم که تعجب کرد و بعد با ذوق نگاه کرد که قند تو دلم آب شد)
ا.ت . تو یه مافیایی مگه نه؟ (ذوق
کوک. (برعکس انتظارم ذوق کرد که منم از ذوق اون کم مونده بود غش کنم و بعد سریع بغلم کرد، شاخ دراورده بودم ولی زود ازم جدا شد)
ا.ت . ببخشید من ارزوم اینه که یه مافیا رو از نزدیک ببینم یا کنارش زندگی کنم (ذوق و کمی خجالت
کوک. خوشحالم که آرزوت رو براورده کردم کوچولو (خوشحال و هات
ا.ت . من دیگه میرم باییی
کوک. مواظب خودت باش
کوک. (تا خونش تعقیبش کردم خوبه الانم ادرس خونش رو هم میدونم. رفتم خونه و همه چی رو واسه پسرا توضیح دادم.)
پرش زمانی به ۱۱ روز بعد
کوک. (۱۱ روز گذشته بود ولی من عاشق هیچکدوم از دخترایی که نامجون پیدا کرده بود نشدم پس قرار شد بعد پارتی امشب برم و بیارمش اینجا)
ا.ت . ( تو خونه بودم و هی به اون مافیاهه فکر میکردم و متوجه شدم عاشقشم فقط هی خدا خدا میکردم که این حس یکطرفه نباشه. رفتم بیرون باید چند تا خرید کوچولو میکردم وقتی برگشتم خونه چند دقیقه نگذشته بود که زنگ در خورد. درو باز کردم اولش کسی رو ندیدم ولی بعدش سیاهی)
کوک. (پارتی تموم شد ساعت رو نگاه کردم دیدم دیر وقته خب الان بهترین فرصت بود به بادیگارد ها هم زنگ زدم تا اماده بشن. وقتی ا.ت درو باز کردم بیهوشش کردیم امیدوارم ناراحت نشه بعدشم بغلم بردمش ماشین. واقعا زیباست حتی تو خواب هم شبیه فرشته هاست. وقتی رسیدیم عمارت گذاشتمش رو تخت خودم و کنارش دراز کشیدم و زمزمه کردم مال خودمی کوچولو)
ادامه دارد...
۳.۸k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.