𝔭𝔞𝔯𝔱/𝟐𝟔
میخواست هر لحظه داد بزنه و بگه تمام من مال توء قلبم جسمم روحم اما بازم ازش ناراحت بود که بخواد دوری کنه سرشو به شونه نه تکون داد که تهیونگ لبخند شیطونی زد
"اما من تو رو خیلی وقته که دارم"
از تهیونگ جدا شد و با چشمای پف کرده بینی و لبای قرمز که ازش به دختر بچه کیوت میساخت سوالی نگاهش کرد
لبخندش عمیق تر شد و صاف نشست و کمی فاصله گرفت که از خطر حمله ایملدا در امان باشه
"فکر کردی این همه مدت چطوری زیر نظر داشتمت اما دوریتو تحمل کردم هوم؟ "
حرفاش با لحن آروم و شیطونی بود که باعث متعجب تر شدن ایملدا میشد
با صدای گرفتش از گریه چند لحظه قبل گفت "منظورت چیه؟"
تهیونگ پوزخند دیگه ای زد و چند سانتی لب های سرخ ایملدا ایستاده و آروم و هات لب زد" اون شب تو بار"
و بعد حرفش عقب کشید که ایملدا تازه متوجه موقعیت شد یعنی اون شب خواب نبود و اون کبودی ها مارک های تهیونگ بودن چطور اینقدر ساده همو حس کرده بودن بدون هیچ دعوایی عشقشون حس کرده بودن
اما اینکار تجاوز میشد اون شب تو حال خودش نبود و تهیونگ از این موقعیت سو استفاده کرده بود اما تجاوز نشد حداقل نه تا وقتی که خودشم همکاری کرده بود اما هجوم یهویی فرمون های عصبی باعث شد که به تهیونگ حمله ور بشه و دوتا روی کاناپه به صورت دراز کش بیوفتن البته فقط تهیونگ چون ایملدا روش درحال زدن تهیونگ بود
با کوسنی که دو بار تو صورتش خورد دست هاشو بالا اورد و مچ دست های ظریفش رو گرفت "نگو که نمیخواستی"
تهیونگ با خنده میگفت و باعث بیشتر حرصی شدن ایملدا میشد با صدای نسبتن بلندی گفت "تو عوضی رسم بهم تجاوز کردی من تو حال خودم نبودم"
تهیونگ با صدایی که از خنده کمی میلرزید گفت "او جدا پس اون شب کی بود که برای لحظه های بیشتر خواهش میکرد" ایملدا که سرخ شده بود دست هاش و از حصار دست های تهیونگ درآورد و به جاش برگشت و زمزمه وار گفت "متجاوز عوضی هنوز توضیح هم میده"تهیونگ متقابل نشست و لب زد"میشنوما"
ایملدا "گفتم که بشنوی اصلا ازت شکایت میکنم"
تهیونگ ابرو بالا داد و گفت" یا، بیخیال بنظر نمیاد اینقدر بدت آمده باشه" ایملدا نگاه تندی به کرد و "چرا اتفاقا خیلی بدم امد"
اینبار تهیونگ روش چرخید و نزدیکش شد و آروم رولی لبای خوردنیش لب زد "پس بهتره عادت کنی" قطعا اگه صدای در نیومده بود اون لبا زیر دوندنش بودن اما با صدای در از ایملدا جدا و شد اجازه ورود داد
اینقدر از اون نفسای داغ و نزدیکی شوکه شده بود که هنوز به جای خالی تهیونگ نگاه میکردبا حرف اون خانم از شوک درامد و بهش نگاه کرد
"پدرتون امدن آقای کیم منتظرن"
تهیونگ نفسش و فوت کرد و "الان میام"
بعد رفتن اون دختره از جاش بلند و "چند دقیقه دیگه می" هنوز حرفش تموم نشده بود که ایملدا هم بلند و به طرف در رفت"اشتباه گذشته رو تکرار نکن" و زودتر از تهیونگ جارج شد تهیونگ سری به چپ و راست تکون داد و زیر لب گفت" هنوز مثل قبل لجباز و یدنده اس"
از اتاق بیرون رفت ایملدا اولین پله رو گذشت که دستش بین دست قدرتمند تهیونگ حصار شد لحظه ای ایستاده و نگاهی به دست های پین شده شون کرد
" این دیگه زیادیه"
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت "خودت گفتی اشتباه گذشته رو تکرار نکنم" و بعد حرفش بدون لحظه ای صبر به راه افتاد
"اما من تو رو خیلی وقته که دارم"
از تهیونگ جدا شد و با چشمای پف کرده بینی و لبای قرمز که ازش به دختر بچه کیوت میساخت سوالی نگاهش کرد
لبخندش عمیق تر شد و صاف نشست و کمی فاصله گرفت که از خطر حمله ایملدا در امان باشه
"فکر کردی این همه مدت چطوری زیر نظر داشتمت اما دوریتو تحمل کردم هوم؟ "
حرفاش با لحن آروم و شیطونی بود که باعث متعجب تر شدن ایملدا میشد
با صدای گرفتش از گریه چند لحظه قبل گفت "منظورت چیه؟"
تهیونگ پوزخند دیگه ای زد و چند سانتی لب های سرخ ایملدا ایستاده و آروم و هات لب زد" اون شب تو بار"
و بعد حرفش عقب کشید که ایملدا تازه متوجه موقعیت شد یعنی اون شب خواب نبود و اون کبودی ها مارک های تهیونگ بودن چطور اینقدر ساده همو حس کرده بودن بدون هیچ دعوایی عشقشون حس کرده بودن
اما اینکار تجاوز میشد اون شب تو حال خودش نبود و تهیونگ از این موقعیت سو استفاده کرده بود اما تجاوز نشد حداقل نه تا وقتی که خودشم همکاری کرده بود اما هجوم یهویی فرمون های عصبی باعث شد که به تهیونگ حمله ور بشه و دوتا روی کاناپه به صورت دراز کش بیوفتن البته فقط تهیونگ چون ایملدا روش درحال زدن تهیونگ بود
با کوسنی که دو بار تو صورتش خورد دست هاشو بالا اورد و مچ دست های ظریفش رو گرفت "نگو که نمیخواستی"
تهیونگ با خنده میگفت و باعث بیشتر حرصی شدن ایملدا میشد با صدای نسبتن بلندی گفت "تو عوضی رسم بهم تجاوز کردی من تو حال خودم نبودم"
تهیونگ با صدایی که از خنده کمی میلرزید گفت "او جدا پس اون شب کی بود که برای لحظه های بیشتر خواهش میکرد" ایملدا که سرخ شده بود دست هاش و از حصار دست های تهیونگ درآورد و به جاش برگشت و زمزمه وار گفت "متجاوز عوضی هنوز توضیح هم میده"تهیونگ متقابل نشست و لب زد"میشنوما"
ایملدا "گفتم که بشنوی اصلا ازت شکایت میکنم"
تهیونگ ابرو بالا داد و گفت" یا، بیخیال بنظر نمیاد اینقدر بدت آمده باشه" ایملدا نگاه تندی به کرد و "چرا اتفاقا خیلی بدم امد"
اینبار تهیونگ روش چرخید و نزدیکش شد و آروم رولی لبای خوردنیش لب زد "پس بهتره عادت کنی" قطعا اگه صدای در نیومده بود اون لبا زیر دوندنش بودن اما با صدای در از ایملدا جدا و شد اجازه ورود داد
اینقدر از اون نفسای داغ و نزدیکی شوکه شده بود که هنوز به جای خالی تهیونگ نگاه میکردبا حرف اون خانم از شوک درامد و بهش نگاه کرد
"پدرتون امدن آقای کیم منتظرن"
تهیونگ نفسش و فوت کرد و "الان میام"
بعد رفتن اون دختره از جاش بلند و "چند دقیقه دیگه می" هنوز حرفش تموم نشده بود که ایملدا هم بلند و به طرف در رفت"اشتباه گذشته رو تکرار نکن" و زودتر از تهیونگ جارج شد تهیونگ سری به چپ و راست تکون داد و زیر لب گفت" هنوز مثل قبل لجباز و یدنده اس"
از اتاق بیرون رفت ایملدا اولین پله رو گذشت که دستش بین دست قدرتمند تهیونگ حصار شد لحظه ای ایستاده و نگاهی به دست های پین شده شون کرد
" این دیگه زیادیه"
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و گفت "خودت گفتی اشتباه گذشته رو تکرار نکنم" و بعد حرفش بدون لحظه ای صبر به راه افتاد
۴۲.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.