اشک های خاکستری
#پارت۲۰
نشناختم صداشو.. ولی میدونستم آشناست
رفتم داخل... پشت ب من ایستاده بود.. یکم هل بودم.. نشستم رو مبل... برگشت...
جعون جونگکوک؟؟؟!!!
با چشمای گرد شده خیره شدم بهش..
_ چیه؟! خیلی تعجب کردی اون رئیس منم؟!
بلند شدم و تعظیم نود درجه کردم.. انتظار اینو نداشتم..
_ بشین...
پس رفتی پیش مینهو... التماسش کردی که دوباره وضعتو درست کنه؟ ا.ت شی... زانو بزن.. همون کارارو جلوی منم انجام بده تا کمکت کنم
من رئیس مینهوعم.. بخواد آبم بخوره اجازه میگیره ازم..
اشتباه نبود.. حاله ای از انرژی منفی ک دور جعون جونگکوک بود... برای نفرت زیادی زود بود.. ولی خشم نمیومد ازش
میدونستم مینهو اینقدر بیرحم نبود ک کل داراییمو بگیره ازم.. کار جونگکوک بود
خم شدم و برای بار دوم تعظیم کردم.. اما اینبار سرمو بیشتر انداختم پایین..
+ خواهش میکنم اینکارو نکنین
_ در جریانی که... اگه من کمکت نکنم آیدندت تباه میشه!
مینهو که باهات باطل کرد قرار دادشو... تا حلق رفتی توی بدهی... اون کمپانیای کوچیکیم ک دورتن از این موقعیت سواستفاده میکنن.. کل سرت میره تو بدهی... نمایشگاهات تعلیق میشن.. کارکنات کنار میکشن.. دوستات ولت میکنن... غرق میشی تو بدهی و بدبختی.. دیگه پولی نمیمونه برات..
قدماشو سمت من کج کرد... دلم میخواست هر لحظه بزنم زیر گریه..
_ کیم ا.ت... جعون ا.ت شو !
همونجور که تو چند دقیقه غرقت کردم تو چند دقیقه هم میکشمت بالا...
ولی باید برا من کار کنی.. بهت گفته بودم مال خودم میکنمت.. مال من شو !
باورم نمیشد چطور تو دو روز اینهمه اتفاق افتاد... بغض داشت خفم میکرد.. خورد شدن رو به وضوح حس میکردم..
+ اما.. من....
< با اینکه شماها شرایطو نرسوندین ولی من بازم نوشتم... هیچی دیگه سومینی تون زیادی مهربونه >
نشناختم صداشو.. ولی میدونستم آشناست
رفتم داخل... پشت ب من ایستاده بود.. یکم هل بودم.. نشستم رو مبل... برگشت...
جعون جونگکوک؟؟؟!!!
با چشمای گرد شده خیره شدم بهش..
_ چیه؟! خیلی تعجب کردی اون رئیس منم؟!
بلند شدم و تعظیم نود درجه کردم.. انتظار اینو نداشتم..
_ بشین...
پس رفتی پیش مینهو... التماسش کردی که دوباره وضعتو درست کنه؟ ا.ت شی... زانو بزن.. همون کارارو جلوی منم انجام بده تا کمکت کنم
من رئیس مینهوعم.. بخواد آبم بخوره اجازه میگیره ازم..
اشتباه نبود.. حاله ای از انرژی منفی ک دور جعون جونگکوک بود... برای نفرت زیادی زود بود.. ولی خشم نمیومد ازش
میدونستم مینهو اینقدر بیرحم نبود ک کل داراییمو بگیره ازم.. کار جونگکوک بود
خم شدم و برای بار دوم تعظیم کردم.. اما اینبار سرمو بیشتر انداختم پایین..
+ خواهش میکنم اینکارو نکنین
_ در جریانی که... اگه من کمکت نکنم آیدندت تباه میشه!
مینهو که باهات باطل کرد قرار دادشو... تا حلق رفتی توی بدهی... اون کمپانیای کوچیکیم ک دورتن از این موقعیت سواستفاده میکنن.. کل سرت میره تو بدهی... نمایشگاهات تعلیق میشن.. کارکنات کنار میکشن.. دوستات ولت میکنن... غرق میشی تو بدهی و بدبختی.. دیگه پولی نمیمونه برات..
قدماشو سمت من کج کرد... دلم میخواست هر لحظه بزنم زیر گریه..
_ کیم ا.ت... جعون ا.ت شو !
همونجور که تو چند دقیقه غرقت کردم تو چند دقیقه هم میکشمت بالا...
ولی باید برا من کار کنی.. بهت گفته بودم مال خودم میکنمت.. مال من شو !
باورم نمیشد چطور تو دو روز اینهمه اتفاق افتاد... بغض داشت خفم میکرد.. خورد شدن رو به وضوح حس میکردم..
+ اما.. من....
< با اینکه شماها شرایطو نرسوندین ولی من بازم نوشتم... هیچی دیگه سومینی تون زیادی مهربونه >
۲.۳k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.