«رمان اردیا پارت3» رمان اردیا
ارسلان:میگم میای فردا بریم یه کافه
دیانا:باشه
دیانا:راستی تو از کجا ادرس خونه منو پیدا کردی؟!
ارسلان: از یکی بچه ها تو دانشگاه پرسیدم بهم گفت
دیانا:اها خب چی میخوری برات بیارم
ارسلان:بی زحمت اگر میشه یه قهوه
دیانا خب خونه شما کجاست؟؟
ارسلان:من طبقه دوم تو همین اپارتمان
دیانا:عه چه جالب!! حالا هروقت حوصلت سر رفت یا چیزی شد بیا پیشم
ارسلان:باشه حتما
ارسلان:راستی تو خودت تهنا زندگی میکنی
دیانا:اره من تنها زندگی میکنم مامان بابام المان
ارسلان:منم خودم تنها زندگی میکنم ولی مامان بابام کانادا
دیانا:اها
«رمان اردیا پارت✨3✨
دیانا:باشه
دیانا:راستی تو از کجا ادرس خونه منو پیدا کردی؟!
ارسلان: از یکی بچه ها تو دانشگاه پرسیدم بهم گفت
دیانا:اها خب چی میخوری برات بیارم
ارسلان:بی زحمت اگر میشه یه قهوه
دیانا خب خونه شما کجاست؟؟
ارسلان:من طبقه دوم تو همین اپارتمان
دیانا:عه چه جالب!! حالا هروقت حوصلت سر رفت یا چیزی شد بیا پیشم
ارسلان:باشه حتما
ارسلان:راستی تو خودت تهنا زندگی میکنی
دیانا:اره من تنها زندگی میکنم مامان بابام المان
ارسلان:منم خودم تنها زندگی میکنم ولی مامان بابام کانادا
دیانا:اها
«رمان اردیا پارت✨3✨
۳۸.۶k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.