*ادامه*
جیسونگ دستشو روی شونم گذاشت و ادامه داد : همه چی درست میشه ، ناراحت نباش ..
سعی در کنترل کردن بغضم داشتم .
گفتم : باشه اشکالی نداره
جیسونگ : اوه ببین اینجا چی داریم ؟
به یونمی نگاه کرد که دست به سینه با اخم بهمون زل زده بود
یونمی رو بغل گرفت و گفت : چقدر زود بزرگ شدی خوشگله دایی .
یونمی از تعریف جیسونگ لبخند کوچیکی روی لبهاش نقش بست
جیسونگ : پس چرا ناراحتی ؟
یونمی : اوما ..خیلی بد شده .
با اخم به یونمی نگاه کردم
جیسونگ : نگفتم مادرت رو اذیت نکن ؟ قرار بود هرچی بهت گفتم گوش کنی که
یونمی : ببخشید دایی جیسونگ .
جیسونگ با لبخند گفت : خوبه . برید بشینید توی ماشین
داخل ماشین نشستیم . یونمی تو دور ترین نقطه ی ممکن از من نشست و ماشین راه افتاد
به سمت یونمی رفتم و بغلش کردم . کاری کرد که باعث شد تعجب کنم . اون هم بغلم کرد .. برای اولین بار بعد از 4 سالگیش .
یونمی : اوماا من خیلی دوستت دارم ببخشید اگر دختر بدی شدم .
موهای بور و قشنگش رو نوازش کردم .
+ : اشکال نداره ، خیلی خوبه که به اشتباهت پی بردی دخترم .
یونمی : راستی اوما .. میتونم دوباره ساشا رو ببینم ؟
رو به یونمی گفتم : البته که میتونی . سالی دو بار تورو به آلمان میبرم خوبه ؟
یونمی : آره خوبه
ادامه دادم : بهت قول میدم انقدر دوست خوب اینجا پیدا میکنی که ساشا رو فراموش میکنی
جیمین : دارید چی پچ پچ میکنید ؟ من غریبه نیستما
+ دیوونه چیزی نمیگیم که تو جا بمونی
جیسونگ خندید و گفت : راستی با شینا قرار میزارم .
+ : واقعا ؟
جیسونگ : آره خب .. نمیدونم چرا ازش خوشم اومد . بعد اینکه رابطه مون با لینو خوب شد .. و دیگه نسبت به هم هیچ حس تنفری نداشتیم ، شینا و خانم لی رو زیاد میدیدم .
+: خوبه ، مبارک باشه .
جیسونگ : لینو هنوزهم دوستت داره .
متعجب گفتم : از کجا میدونی ؟
جیسونگ : بهش گفتم که تو نمیتونی به پای اون بسوزی.. اگر دوستت نداره باید اجازه بده که ازدواج کنی.
+ : خب ؟ و اون چی گفت ؟
جیسونگ : فقط بهم گفت " خفه شو " و بعد رفت توی اتاقش . فکر میکنم هنوزهم دوستت داره
بازهم ضربان قلبم شدت گرفت . با فکر کردن به اینکه حتی یکم دوستم داره لبخند زدم . باید ببینمش حتما ..
+داری کجا میری ؟
جیسونگ : میریم خونه ی من بعدش که استراحت کردید میرید خونه ای که براتون جور کردم.
+ : بزن کنار
جیسونگ متعجب گفت : چی میگی ؟
+ : بزن کنار .. آدرس خونه یا محل کار لینو رو بهم بده ، یونمی رو پیش خودت نگه دار
جیسونگ : باشه
ماشین متوقف شد .
با دیدن چهره خوابیده یونمی بوسه ای روی گونه اش کاشتم و از ماشین پیاده شدم
چند دقیقه بعد آدرس به گوشیم ارسال شد
من باید حتما لینو رو میدیدم .. همین امروز .
نشستم داخل ماشین و به راننده تاکسی گفتم : آقا لطفا برید به این آدرس
سعی در کنترل کردن بغضم داشتم .
گفتم : باشه اشکالی نداره
جیسونگ : اوه ببین اینجا چی داریم ؟
به یونمی نگاه کرد که دست به سینه با اخم بهمون زل زده بود
یونمی رو بغل گرفت و گفت : چقدر زود بزرگ شدی خوشگله دایی .
یونمی از تعریف جیسونگ لبخند کوچیکی روی لبهاش نقش بست
جیسونگ : پس چرا ناراحتی ؟
یونمی : اوما ..خیلی بد شده .
با اخم به یونمی نگاه کردم
جیسونگ : نگفتم مادرت رو اذیت نکن ؟ قرار بود هرچی بهت گفتم گوش کنی که
یونمی : ببخشید دایی جیسونگ .
جیسونگ با لبخند گفت : خوبه . برید بشینید توی ماشین
داخل ماشین نشستیم . یونمی تو دور ترین نقطه ی ممکن از من نشست و ماشین راه افتاد
به سمت یونمی رفتم و بغلش کردم . کاری کرد که باعث شد تعجب کنم . اون هم بغلم کرد .. برای اولین بار بعد از 4 سالگیش .
یونمی : اوماا من خیلی دوستت دارم ببخشید اگر دختر بدی شدم .
موهای بور و قشنگش رو نوازش کردم .
+ : اشکال نداره ، خیلی خوبه که به اشتباهت پی بردی دخترم .
یونمی : راستی اوما .. میتونم دوباره ساشا رو ببینم ؟
رو به یونمی گفتم : البته که میتونی . سالی دو بار تورو به آلمان میبرم خوبه ؟
یونمی : آره خوبه
ادامه دادم : بهت قول میدم انقدر دوست خوب اینجا پیدا میکنی که ساشا رو فراموش میکنی
جیمین : دارید چی پچ پچ میکنید ؟ من غریبه نیستما
+ دیوونه چیزی نمیگیم که تو جا بمونی
جیسونگ خندید و گفت : راستی با شینا قرار میزارم .
+ : واقعا ؟
جیسونگ : آره خب .. نمیدونم چرا ازش خوشم اومد . بعد اینکه رابطه مون با لینو خوب شد .. و دیگه نسبت به هم هیچ حس تنفری نداشتیم ، شینا و خانم لی رو زیاد میدیدم .
+: خوبه ، مبارک باشه .
جیسونگ : لینو هنوزهم دوستت داره .
متعجب گفتم : از کجا میدونی ؟
جیسونگ : بهش گفتم که تو نمیتونی به پای اون بسوزی.. اگر دوستت نداره باید اجازه بده که ازدواج کنی.
+ : خب ؟ و اون چی گفت ؟
جیسونگ : فقط بهم گفت " خفه شو " و بعد رفت توی اتاقش . فکر میکنم هنوزهم دوستت داره
بازهم ضربان قلبم شدت گرفت . با فکر کردن به اینکه حتی یکم دوستم داره لبخند زدم . باید ببینمش حتما ..
+داری کجا میری ؟
جیسونگ : میریم خونه ی من بعدش که استراحت کردید میرید خونه ای که براتون جور کردم.
+ : بزن کنار
جیسونگ متعجب گفت : چی میگی ؟
+ : بزن کنار .. آدرس خونه یا محل کار لینو رو بهم بده ، یونمی رو پیش خودت نگه دار
جیسونگ : باشه
ماشین متوقف شد .
با دیدن چهره خوابیده یونمی بوسه ای روی گونه اش کاشتم و از ماشین پیاده شدم
چند دقیقه بعد آدرس به گوشیم ارسال شد
من باید حتما لینو رو میدیدم .. همین امروز .
نشستم داخل ماشین و به راننده تاکسی گفتم : آقا لطفا برید به این آدرس
۳.۵k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.