چند پارتی : یه دعوای مسخره
(ا.ت ویو)
راه می رفتم ...بدون مقصد ... فقط برای اینکه از فکرهام دور باشم فقط برای اینکه اون حرف های مسخره رو یادم بره ...یه نیمکت گوشه خیابون بود روش نشستم بی حوصله گوشیم رو از تو جیبم در اوردم . ساعت 2:03 رو نشون میداد . چشمم به صفحه ی گوشیم افتاد . عکس اون و من . دوباره یادم اومد ... بغضی که تمام مدت جلوشو گرفته بودم سنگین تر شده بود . دیگه نمیتونستم اون بغض رو رها کردم ...اشکام امون نمیدادن . .. کسی که می گفت نمیزارم اشکت رو کسی دراره خودش باعث گریه کردنم شده . اون دلیل تمام گریه های بی وقفه من از وقتیه که ازدواج کردیم . کیم تهیونگ . مرور خاطرات کردم . من و اون ۳ سال تو رابطه بودیم و اون ۳ سال بهترین ۳ سال عمرم بود و فکر کردم با ازدواج باهاش بازم سال های خوبی رو قراره بگذرونم. الان ۴ ماه بود ازدواج کردیم و مثل جهنم بود . ۱ ماه اول خیلی عادی گذشت ولی از ماه بعدش عوض شد و امشب....
( فلش بک به امروز پیش )
مثل هر شب تهیونگ اومد خونه ولی مثل همیشه نبود . یزره سرد و یزره عصبی به نظر می رسید .
+ سلام تهیونگ خسته نباشه (لبخند )
_ سلام . مرسی (سرد)
+ فکر کنم خسته ای نه؟
_ اصلا ( سرد)
+ پس دلیل داره حرف زدنت ؟
_ ....
+ امم باشه بیا شام بخوریم
_ نه دارم با دوستام میرم بیرون
+ ولی من شام پختم ... و یه خبری هم دارم خیلی ذوق زده میشی
_ مهم نیست ،فردا رو که نگرفتن فردا هم هم میتونی بگی و شام هم خودت بخور . من رفتم
+ نه نر...و
حتی نزاشت حرف رو بزنم . من ۱ هفته هست باردارم . ناخداگاه اشکام ریختن . رفتم روی مبل . یه فیلم روشن کردم و نمیدونم کی خوابم برد ..... با صدای خنده و صدای کلید و در بیدار شدم یزره چشمامو ماکوندو و گفتم
+ سلام تهیو...
__= ددی این کیه ؟
انگار دنیا رو سرم خراب شد اون یه زن بود ؟
+ تهیونگ این کیه
اشکام می ریختن نمیدونستم چی بگم ما ۳ سال تو رابطه بودیم تگاون بهم خیانت نکرد بعد وقتی فقط ۳، ۴ ماهه که ازدواج کردیم خیانت کرد . بغض خیلی زیاد داشتم . اشکام میریختن ولی اگه بغضم رو ول می کردم خیلی بدتر می شد . از اولم وقتی بعد یک ماه باهام سرد شد باید حدس می زدم
__= ددی گفتم این کیه ؟؟
_ اون ... یه اضافه
+ اضافه (داد ) من زن این مرد هستم . تو کی هستی ؟
_ داد نزن هر.زه
چ.چی نمیتونستم باور کنم اون بهم گفت هرزه ؟ رفتم بالا تمام وسایلم رو جمع کردم حتی این اخیرا اتاقمون جدا بود . به بیبی چک روی میز نگاه کردم ورداشتمش. رفتم پایین
+ نمی دونم چطوری زود تر نفهمیدم . باید زودتر از اینا طلاق میگرفتم . الانم ما هیچ سندی ندارم (روشو می کنه به دختره )
تو هم تا ایندت مثل من نشده فرار کن
_ خفهه شوشو ( داد)
__=مرسی اونی (در میره )
_ فهمیدی چیکار کردییی هرز
+ من هرزه نیستم کیم تهیونگگ نیستم اون دختره هرزه بود
_ ساکت شو
بیبی چک رو پرت کردم رو مبل
_ ا.ت.ت
+ اسممو توی دهن کثیف نیار ( اشکی) اینم از همون چیزی که می خواستم بهت بگم . سوپرایز ( گریه )
_ ا.ت من ....
از خونه زدم بیرون .. فقط راه رفتم آنقدر تو شوک بودم که حتی نمی تونستم گریه کنم .. نمیدونستم چیکار کنم .... نمیتونستم باور کنم ....
+ اینا همش یه خوابه همشش
هوا سرد بود . بی هدف راه می رفتم ...بدون مقصد ... الان چی میشه ..این ته داستانه؟... من اونو دوست داشتم ..چی شد که اینطوری شد ؟ چی اونو به این راه کشید ؟ ناخداگاه اشکی از چشمم افتاد ... یه اشک دیگه ..
+ نه نمیزارم
یه نیمکت توی پارک دیدم رفتم نشستم روش
(رسیدیم به زمان حال)
خیلی حالم بد بود زنگ زدم به لیا تنها کسی که تو این دنیا داشتم ...
* شروع مکالمه *
لیا= سلام ا.ت
+سلام(بغض )
لیا= ا.ت چی شده خوبی ؟ ( نگران)
+ ( تعریف می کنه)
لیا = اون کثافت ... لوکیشن بفرست همین الان میام .
+ باشه
*چند مین بعد*
بوق بوق
سرم بلند کردم ببینم کیه .
لیا = ا.ت ا.ت من اینجام
رفتم سمت ماشین . سوار شدم
+ سلام ( بی حوصله )
لیا= (بقلش می کنه )
وقتی آغوش گرمش رو بروم باز کرد نمیدونم چرا ولی ناخداگاه بغضم ترکید .
+ هقق هقق لیا من دوسش داشتم
لیا = می دونم میدونم خودتو حسابی خالی کن اون ارزشتو نداشت من تمام کارای طلاقت کردم
+ آنقدر سریع ؟
لیا= بعله فردا کپی می گیرم و براش می فرستم
+ کجا بمونم
لیا = معلومه خونه ی من
+ مزاحم نمی...
لیا = این چه حرفیه تو هر موقع خواستی می تونی بیای
+ مرسی واقعا خوشحالم که دارما
لیا = گریه نکن خب ؟
* تهیونگ ویو*
_____________________________________________________
حمایت کنید پلیرزز
راه می رفتم ...بدون مقصد ... فقط برای اینکه از فکرهام دور باشم فقط برای اینکه اون حرف های مسخره رو یادم بره ...یه نیمکت گوشه خیابون بود روش نشستم بی حوصله گوشیم رو از تو جیبم در اوردم . ساعت 2:03 رو نشون میداد . چشمم به صفحه ی گوشیم افتاد . عکس اون و من . دوباره یادم اومد ... بغضی که تمام مدت جلوشو گرفته بودم سنگین تر شده بود . دیگه نمیتونستم اون بغض رو رها کردم ...اشکام امون نمیدادن . .. کسی که می گفت نمیزارم اشکت رو کسی دراره خودش باعث گریه کردنم شده . اون دلیل تمام گریه های بی وقفه من از وقتیه که ازدواج کردیم . کیم تهیونگ . مرور خاطرات کردم . من و اون ۳ سال تو رابطه بودیم و اون ۳ سال بهترین ۳ سال عمرم بود و فکر کردم با ازدواج باهاش بازم سال های خوبی رو قراره بگذرونم. الان ۴ ماه بود ازدواج کردیم و مثل جهنم بود . ۱ ماه اول خیلی عادی گذشت ولی از ماه بعدش عوض شد و امشب....
( فلش بک به امروز پیش )
مثل هر شب تهیونگ اومد خونه ولی مثل همیشه نبود . یزره سرد و یزره عصبی به نظر می رسید .
+ سلام تهیونگ خسته نباشه (لبخند )
_ سلام . مرسی (سرد)
+ فکر کنم خسته ای نه؟
_ اصلا ( سرد)
+ پس دلیل داره حرف زدنت ؟
_ ....
+ امم باشه بیا شام بخوریم
_ نه دارم با دوستام میرم بیرون
+ ولی من شام پختم ... و یه خبری هم دارم خیلی ذوق زده میشی
_ مهم نیست ،فردا رو که نگرفتن فردا هم هم میتونی بگی و شام هم خودت بخور . من رفتم
+ نه نر...و
حتی نزاشت حرف رو بزنم . من ۱ هفته هست باردارم . ناخداگاه اشکام ریختن . رفتم روی مبل . یه فیلم روشن کردم و نمیدونم کی خوابم برد ..... با صدای خنده و صدای کلید و در بیدار شدم یزره چشمامو ماکوندو و گفتم
+ سلام تهیو...
__= ددی این کیه ؟
انگار دنیا رو سرم خراب شد اون یه زن بود ؟
+ تهیونگ این کیه
اشکام می ریختن نمیدونستم چی بگم ما ۳ سال تو رابطه بودیم تگاون بهم خیانت نکرد بعد وقتی فقط ۳، ۴ ماهه که ازدواج کردیم خیانت کرد . بغض خیلی زیاد داشتم . اشکام میریختن ولی اگه بغضم رو ول می کردم خیلی بدتر می شد . از اولم وقتی بعد یک ماه باهام سرد شد باید حدس می زدم
__= ددی گفتم این کیه ؟؟
_ اون ... یه اضافه
+ اضافه (داد ) من زن این مرد هستم . تو کی هستی ؟
_ داد نزن هر.زه
چ.چی نمیتونستم باور کنم اون بهم گفت هرزه ؟ رفتم بالا تمام وسایلم رو جمع کردم حتی این اخیرا اتاقمون جدا بود . به بیبی چک روی میز نگاه کردم ورداشتمش. رفتم پایین
+ نمی دونم چطوری زود تر نفهمیدم . باید زودتر از اینا طلاق میگرفتم . الانم ما هیچ سندی ندارم (روشو می کنه به دختره )
تو هم تا ایندت مثل من نشده فرار کن
_ خفهه شوشو ( داد)
__=مرسی اونی (در میره )
_ فهمیدی چیکار کردییی هرز
+ من هرزه نیستم کیم تهیونگگ نیستم اون دختره هرزه بود
_ ساکت شو
بیبی چک رو پرت کردم رو مبل
_ ا.ت.ت
+ اسممو توی دهن کثیف نیار ( اشکی) اینم از همون چیزی که می خواستم بهت بگم . سوپرایز ( گریه )
_ ا.ت من ....
از خونه زدم بیرون .. فقط راه رفتم آنقدر تو شوک بودم که حتی نمی تونستم گریه کنم .. نمیدونستم چیکار کنم .... نمیتونستم باور کنم ....
+ اینا همش یه خوابه همشش
هوا سرد بود . بی هدف راه می رفتم ...بدون مقصد ... الان چی میشه ..این ته داستانه؟... من اونو دوست داشتم ..چی شد که اینطوری شد ؟ چی اونو به این راه کشید ؟ ناخداگاه اشکی از چشمم افتاد ... یه اشک دیگه ..
+ نه نمیزارم
یه نیمکت توی پارک دیدم رفتم نشستم روش
(رسیدیم به زمان حال)
خیلی حالم بد بود زنگ زدم به لیا تنها کسی که تو این دنیا داشتم ...
* شروع مکالمه *
لیا= سلام ا.ت
+سلام(بغض )
لیا= ا.ت چی شده خوبی ؟ ( نگران)
+ ( تعریف می کنه)
لیا = اون کثافت ... لوکیشن بفرست همین الان میام .
+ باشه
*چند مین بعد*
بوق بوق
سرم بلند کردم ببینم کیه .
لیا = ا.ت ا.ت من اینجام
رفتم سمت ماشین . سوار شدم
+ سلام ( بی حوصله )
لیا= (بقلش می کنه )
وقتی آغوش گرمش رو بروم باز کرد نمیدونم چرا ولی ناخداگاه بغضم ترکید .
+ هقق هقق لیا من دوسش داشتم
لیا = می دونم میدونم خودتو حسابی خالی کن اون ارزشتو نداشت من تمام کارای طلاقت کردم
+ آنقدر سریع ؟
لیا= بعله فردا کپی می گیرم و براش می فرستم
+ کجا بمونم
لیا = معلومه خونه ی من
+ مزاحم نمی...
لیا = این چه حرفیه تو هر موقع خواستی می تونی بیای
+ مرسی واقعا خوشحالم که دارما
لیا = گریه نکن خب ؟
* تهیونگ ویو*
_____________________________________________________
حمایت کنید پلیرزز
۹.۲k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.