داستان های سم زندگی من ۲
تو راه داشتیم بر میگشتیم گوشیم زنگ خورد حدث بزن کی بود
دوست عنترم طنین *لقب:کوکی*
کوکی:سلاااام مانجیروی من*لقب من:مانجیرو /باجی/ثورا*
من:سلام دختره ی عنتر میدونی ساعت چنده
کوکی:آله راستی مایکی میگم که فردا تولد آنیا هس چیزی براش گرفتی......اجازه میدم بیای
من:آره چون اسپای فمیلی رو دوست داره براش فیگور آنیا و باند رو گرفتم ۹۰۰ تومن
کوکی:صحیح راستی ۲ برای جمعه آماده ای
من:آره ولی باید بچه های خالم هم.....
که یهو
۸ ساله و ۵ ساله:ما هم میآییم به حساب باخت شما
من و کوکی:تنجیکو هیچوقت نمیبازه
*نکته:دعوا بین کلاس چهارمی ها و دومی ها که ماییم هست*
من:خب باشی کوکی من بایی
کوکی:باییییی هانیییی
من:آجی *خاله ام*میشه برم تولد دوستم
آجی:آره میتونی بری
من:یسسسسس
*تولد آنیا کاوایی*
من:همگیییی خفهههه شیییید
همه:*قووورت*
من:بابا الان آنیا از جودو برمیگرده
حالا اینجا هینا*اون یکی دوستم*شاشش گرفت
خونه رو چیدیم و رفتیم قائم شدیم
همین که آنیا اومد پریدم رو کولش
گفتم:آنیاااا چااان تولدت مبارک
همه:تولد تولد.......
قرار شد شب خونه آنیا بکپیم که خالم زنگ زد گفت
سلام باری خوبی کلید موتور رو کجا گذاشتی
گفتم:موتور نینجا یا وسپا یا بلک تایگر
گفت:نینجا
گفتم:تو اتاق ماکیا سمت چپ خودش میگه
گفت:باشه بای
گفتم:بای
رفتیم خوابیدیم آنیا تلویزیون رو روشن کرد و فیلم حلقه رو پلی کرد
منو کوکی به بچه ها گوشی دادیم که برن تو اتاق بخوابن
فیلم رو پلی کردیم که کیمی چان هم اومد
کیمی ترسیده بود
آنیا به من لم داده بود
کوکی کپیده بود
هینا هم از ترس تا ناموس خوراکیش رو قولد
منم دراز کشیده بودم
که اون تیکه یادم نیست کجا بود ، سر اون تیکه همه جیغ کشیدن
گفتم:خفه شید دیوثای پهن مغز مادر جریان*عصبی*
همه:*قوووورت*گوه خوردیم
من خوابم رفت و خوابیدیم کع یهو صب شد
و یادم افتاد دعوا داریم
*سر دعوا*
(لباس گنگمون پارت بعد)
به ماکیا و السا آب نبات دادم و داشتن دعوا ما رو میدیدن
که یهو دیدم کیمی افتاده زمین داره گریه میکنه
*کیمی کلاس اوله*
گفتم:چیه چی شد
گفت:هق هق اون دختره زد هق هق تو پام نمیتونم پاشم
پاشو دیدم شکسته بود
*وقتی عصبی بشم دیگه کنترلم دست خودم نیست راست میگم*
پاشدم رفتم دختره رو انقدر زدم که کوکی و هینا اومدن منو گرفتن
داد زدم:هیچکس....هیچکس حق نداره به دوستام دست بزنه هییییچکسسسسسس
آنیا رفت کیمی رو کول کرد برد بیمارستان
فردا همشون خونه ی من دعوت بودم
ماکیا و السا خوراکی گذاشتن
منم منتظر بچه ها بودم
وقتی رسیدن رفتم سراغ کیمی و گفتم
خوبی بهت.....
کیمی:*بغل کردنم*آخه تو چرا انقدر غیرتی هستی ها
گفتم:بی ناموس من غیرتی نیستم دوستامو زیاد دوست دارم
که دیدم ماکیا دارا فیلم میگیره گذاشت تو اینستام
وی تیک عصبی گرفت و چوب را برداشته و در کوچه های ماکیا کرده
پارت بعد نکته و چیزایی که نیاز دارید
پارت بعد ۴ لایک
دوست عنترم طنین *لقب:کوکی*
کوکی:سلاااام مانجیروی من*لقب من:مانجیرو /باجی/ثورا*
من:سلام دختره ی عنتر میدونی ساعت چنده
کوکی:آله راستی مایکی میگم که فردا تولد آنیا هس چیزی براش گرفتی......اجازه میدم بیای
من:آره چون اسپای فمیلی رو دوست داره براش فیگور آنیا و باند رو گرفتم ۹۰۰ تومن
کوکی:صحیح راستی ۲ برای جمعه آماده ای
من:آره ولی باید بچه های خالم هم.....
که یهو
۸ ساله و ۵ ساله:ما هم میآییم به حساب باخت شما
من و کوکی:تنجیکو هیچوقت نمیبازه
*نکته:دعوا بین کلاس چهارمی ها و دومی ها که ماییم هست*
من:خب باشی کوکی من بایی
کوکی:باییییی هانیییی
من:آجی *خاله ام*میشه برم تولد دوستم
آجی:آره میتونی بری
من:یسسسسس
*تولد آنیا کاوایی*
من:همگیییی خفهههه شیییید
همه:*قووورت*
من:بابا الان آنیا از جودو برمیگرده
حالا اینجا هینا*اون یکی دوستم*شاشش گرفت
خونه رو چیدیم و رفتیم قائم شدیم
همین که آنیا اومد پریدم رو کولش
گفتم:آنیاااا چااان تولدت مبارک
همه:تولد تولد.......
قرار شد شب خونه آنیا بکپیم که خالم زنگ زد گفت
سلام باری خوبی کلید موتور رو کجا گذاشتی
گفتم:موتور نینجا یا وسپا یا بلک تایگر
گفت:نینجا
گفتم:تو اتاق ماکیا سمت چپ خودش میگه
گفت:باشه بای
گفتم:بای
رفتیم خوابیدیم آنیا تلویزیون رو روشن کرد و فیلم حلقه رو پلی کرد
منو کوکی به بچه ها گوشی دادیم که برن تو اتاق بخوابن
فیلم رو پلی کردیم که کیمی چان هم اومد
کیمی ترسیده بود
آنیا به من لم داده بود
کوکی کپیده بود
هینا هم از ترس تا ناموس خوراکیش رو قولد
منم دراز کشیده بودم
که اون تیکه یادم نیست کجا بود ، سر اون تیکه همه جیغ کشیدن
گفتم:خفه شید دیوثای پهن مغز مادر جریان*عصبی*
همه:*قوووورت*گوه خوردیم
من خوابم رفت و خوابیدیم کع یهو صب شد
و یادم افتاد دعوا داریم
*سر دعوا*
(لباس گنگمون پارت بعد)
به ماکیا و السا آب نبات دادم و داشتن دعوا ما رو میدیدن
که یهو دیدم کیمی افتاده زمین داره گریه میکنه
*کیمی کلاس اوله*
گفتم:چیه چی شد
گفت:هق هق اون دختره زد هق هق تو پام نمیتونم پاشم
پاشو دیدم شکسته بود
*وقتی عصبی بشم دیگه کنترلم دست خودم نیست راست میگم*
پاشدم رفتم دختره رو انقدر زدم که کوکی و هینا اومدن منو گرفتن
داد زدم:هیچکس....هیچکس حق نداره به دوستام دست بزنه هییییچکسسسسسس
آنیا رفت کیمی رو کول کرد برد بیمارستان
فردا همشون خونه ی من دعوت بودم
ماکیا و السا خوراکی گذاشتن
منم منتظر بچه ها بودم
وقتی رسیدن رفتم سراغ کیمی و گفتم
خوبی بهت.....
کیمی:*بغل کردنم*آخه تو چرا انقدر غیرتی هستی ها
گفتم:بی ناموس من غیرتی نیستم دوستامو زیاد دوست دارم
که دیدم ماکیا دارا فیلم میگیره گذاشت تو اینستام
وی تیک عصبی گرفت و چوب را برداشته و در کوچه های ماکیا کرده
پارت بعد نکته و چیزایی که نیاز دارید
پارت بعد ۴ لایک
۴.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.