*ات*
*ات*
دیگه مجبور بودم ب حرفش گوش بدم رفتم سمتش مشت محکمی ب صورتش زدم..افتاد زمین و دیگ تکونی نخورد و دستشو ب علامت تسلیم بلند کرد
هوجین : لی ات تبریک میگم! شما دوره نیروی اموزشی رو با موفقیت رد کردید و یه سرباز شدید و اما بقیه...صبح فردا 9 نفر برتر اعلام میشن و بقیه این ازمون رو از نو میدن. و تمرینات سخت تر میشن. کسی تنبلی کرد ب شدت مجازات میشه
بعد حرف فرمانده رفتم سمت کوک
ات : جونگ کوک حالت خوبه؟
دیدم از حال رفته
ات : تهیونگ ، جیمین کمک کنین ببریمش اتاق پرستار
هوجین : این وظیفه پرستاراس سرباز لی لطفا تشریف ببرید اتاق تا فرم و رنگ موهاتون رو مشخص کنیم
ات : پس الان پرستارارو صدا بزنید
هوجین : به زودی اطلاع رسانی میشه
ات : انتضار دارین سربازاتون سرعت عمل داشته باشن در حالی ک شما همینو هم ندارید. دارم میگم حالش خوب نیس اونم مثل شما ادمه
هوجین بعد کمی مکث : مینجی
مینجی : بله قربان
هوجین : پرستارارو خبر کن
مینجی : اطاعت
هوجین : سرباز لی..همراهم بیاین
ات : چشم
همراهش رفتم
هوجین : تعجب میکنم اینقد دل و جرعت داری با بالاتر از سطح خودت اینطور رفتار میکنی
ات : از چه لحاظ؟
هو جین : مقام
ات : ولی هر دومون ادمیم. کسی از کسی برتری نداره
هوجین : هوم...خوشم اومد
ات :.....
بعد یه چند ساعت رفتم بیرون رنگ موهام ب رنگ صورتی شد. دقیقا مثل سرباز مین فرم لباس هم خیلی باز بود طوری ک جای شلوار فقد ی شورت مشکی میپوشیدم با یه شنل قرمز .(اسلاید بعد لباس ات.چیز بهتری پیدا نکردم دیگ خودتون واقعیشو تصور کنین 🗿💨)الان هم سطح سرباز مین شدم دیگه. البته نمیدونم..چون 5 سالی هست ک نمیبینمشون
دیگه مجبور بودم ب حرفش گوش بدم رفتم سمتش مشت محکمی ب صورتش زدم..افتاد زمین و دیگ تکونی نخورد و دستشو ب علامت تسلیم بلند کرد
هوجین : لی ات تبریک میگم! شما دوره نیروی اموزشی رو با موفقیت رد کردید و یه سرباز شدید و اما بقیه...صبح فردا 9 نفر برتر اعلام میشن و بقیه این ازمون رو از نو میدن. و تمرینات سخت تر میشن. کسی تنبلی کرد ب شدت مجازات میشه
بعد حرف فرمانده رفتم سمت کوک
ات : جونگ کوک حالت خوبه؟
دیدم از حال رفته
ات : تهیونگ ، جیمین کمک کنین ببریمش اتاق پرستار
هوجین : این وظیفه پرستاراس سرباز لی لطفا تشریف ببرید اتاق تا فرم و رنگ موهاتون رو مشخص کنیم
ات : پس الان پرستارارو صدا بزنید
هوجین : به زودی اطلاع رسانی میشه
ات : انتضار دارین سربازاتون سرعت عمل داشته باشن در حالی ک شما همینو هم ندارید. دارم میگم حالش خوب نیس اونم مثل شما ادمه
هوجین بعد کمی مکث : مینجی
مینجی : بله قربان
هوجین : پرستارارو خبر کن
مینجی : اطاعت
هوجین : سرباز لی..همراهم بیاین
ات : چشم
همراهش رفتم
هوجین : تعجب میکنم اینقد دل و جرعت داری با بالاتر از سطح خودت اینطور رفتار میکنی
ات : از چه لحاظ؟
هو جین : مقام
ات : ولی هر دومون ادمیم. کسی از کسی برتری نداره
هوجین : هوم...خوشم اومد
ات :.....
بعد یه چند ساعت رفتم بیرون رنگ موهام ب رنگ صورتی شد. دقیقا مثل سرباز مین فرم لباس هم خیلی باز بود طوری ک جای شلوار فقد ی شورت مشکی میپوشیدم با یه شنل قرمز .(اسلاید بعد لباس ات.چیز بهتری پیدا نکردم دیگ خودتون واقعیشو تصور کنین 🗿💨)الان هم سطح سرباز مین شدم دیگه. البته نمیدونم..چون 5 سالی هست ک نمیبینمشون
۵۰.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.