پارت 22 فصل 2 دزد پنهان
پارت 22 فصل 2 دزد پنهان
ا/ت : لطفا....ببین هوا چقدر خوبه
جین : اوففف باشه بیا بریم
یه لبخند زدم
ا/ت : ممنون
کمکم کرد رفتیم داخل حیاط پشتی خیلی قشنگ بود پره درخت بود آسمون به سختی پیدا بود صدای پرنده ها باعث آرامش بود
ا/ت : اینجا رو دوست داری؟
جین : خب آره قشنگه
ا/ت : آره خیلی قشنگه
یه صندلی اون طرف حیاط بود
ا/ت : بریم اونجا بشینیم؟
جین : آره بریم
با هم رفتیم رو صندلی نشستیم
جین انگار تو خودش بود باید میفهمیدم چیشده
ا/ت : درختا خیلی قشنگه نه؟
جین : .....
ا/ت : جین ... جین
جین : بله بله
مطمعن شدم یه چیزی شده
ا/ت : اتفاقی افتاده؟
جین : نه نه چیزی نیست
ا/ت : چرا بهم نمیگی؟
جین : چیزی نیست باور کن فقط یکم خستم
ا/ت : میدونم داری بهم دروغ میگی
جین : چرا این فکرو میکنی؟
ا/ت : این کاملا واضحه
جین : اما اینطور نیست
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
بعد از یک ربع رفتیم تو خونه
* فلش بک به فردا *
ا/ت ویو
انگار میخواست بره جایی گفت که میخواد با یکی از دوستاش بره بیرون تیپ زده بود خوبه میره بیرون منم میتونم برم سر ماموریت امروز حالم خیلی خوبه چون بدون اینکه بدونن 2 تا بیشتر از تجویز دکتر دارو هارو خوردم حالم خیلی بهتر شد یعنی فعلا خدا کنه حالم بد نشه نشسته بودم رو تخت که اومد
جین : خوب شدم؟
ا/ت : عالی شدی
پاشدم رفتم سمتش
بغلش کردم
ا/ت : بهت خوش بگزره
اونم بغلم کرد
جین : ممنونم
از هم جدا شدیم
امروزم انگار حالش گرفتس واقعا نمیتونم بفهمم چرا نمیگه چیشده
جین : من دیگه باید برم
ا/ت : منم باهات تا پایین میام
جین: باشه
رفتیم پایین جلوی در بودیم منتظر بودم درو باز کنه و بره که برگشت سمت من با تعجب بهش نگاه کردم اومد جلو و گونمو بوسید
ا/ت : خوبی؟
جین :اآره
ا/ت : مطمعنی؟
جین : آره
ا/ت : باشه( با لبخند )
جین : .....خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش با قدمای بلند رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردم و لباس مناسب پوشیدم ماسکمو زدم و رفتم پایین امروز پدر جین گفت وایمیسته تو شرکت تا کارا تموم بشن کورالینم از صبح تا حالا از اتاقش بیرون نیومده این برای من خیلی خوب بود رفتم پایین و از خونه خارج شدم یه تاکسی گرفتم خودم حواسم بود که کسی تعقیبم نکنه خداروشکر کسی نبود وقتی داشتیم میرسیدیم مثل همیشه گفتم نگه داره و بقیه راهو خودم رفتم رسیدم به در ماسکمو دراوردم و در زدم
جک: کیه؟
ا/ت : منم ا/ت
جک درو باز کرد
جک : سلام ا/ت چخبر نیستی کجا
بقیه حرفشو نزد
جک : صورتت صورتت چیشده؟
ا/ت : چیز مهمی نیست افتادم
جک : دروغ نگو با افتادن اینطوری نمیشه بگو چیشده
ا/ت : گفتم که از پله ها افتادم اینطوری شد
جک : داری دروغ میگی
ا/ت : نه دروغ نمیگم باور کن
جک : حواست کجا بود
ا/ت : نمیخوای بزاری بیام داخل؟
جک : بیا تو بدو
بهش خندیدم و رفتم تو رئیس روی صندلی جلوی لپتاب نشسته بود تا منو دید تعجب کرد پاشد اومد سمتم
رئیس : ا/ت صورتت چیشده؟
ا/ت : از پله ها افتادم
یکی زد پشت سرم
رئیس : از بچگی کور بودی نگا کن صورتتو
خندم گرفته بود خندیدم
رئیس : به چی میخندی مگه دروغ میگم همش بدنت زخم بود از بس کور و شیطون بودی
بلند بلند میخندیدم جکم داشت میخندید رئیسم خندش گرفته بود ولی رو نمیکرد
رئیس : بسه دیگه بیا برات توضیح بدم باید چیکار کنی فقط ایندفعه کور بازی درنیار
با خنده گفتم
ا/ت : چشم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت موقع رفتن به ماموریت
ا/ت : لطفا....ببین هوا چقدر خوبه
جین : اوففف باشه بیا بریم
یه لبخند زدم
ا/ت : ممنون
کمکم کرد رفتیم داخل حیاط پشتی خیلی قشنگ بود پره درخت بود آسمون به سختی پیدا بود صدای پرنده ها باعث آرامش بود
ا/ت : اینجا رو دوست داری؟
جین : خب آره قشنگه
ا/ت : آره خیلی قشنگه
یه صندلی اون طرف حیاط بود
ا/ت : بریم اونجا بشینیم؟
جین : آره بریم
با هم رفتیم رو صندلی نشستیم
جین انگار تو خودش بود باید میفهمیدم چیشده
ا/ت : درختا خیلی قشنگه نه؟
جین : .....
ا/ت : جین ... جین
جین : بله بله
مطمعن شدم یه چیزی شده
ا/ت : اتفاقی افتاده؟
جین : نه نه چیزی نیست
ا/ت : چرا بهم نمیگی؟
جین : چیزی نیست باور کن فقط یکم خستم
ا/ت : میدونم داری بهم دروغ میگی
جین : چرا این فکرو میکنی؟
ا/ت : این کاملا واضحه
جین : اما اینطور نیست
بهش لبخند زدم
ا/ت : باشه
بعد از یک ربع رفتیم تو خونه
* فلش بک به فردا *
ا/ت ویو
انگار میخواست بره جایی گفت که میخواد با یکی از دوستاش بره بیرون تیپ زده بود خوبه میره بیرون منم میتونم برم سر ماموریت امروز حالم خیلی خوبه چون بدون اینکه بدونن 2 تا بیشتر از تجویز دکتر دارو هارو خوردم حالم خیلی بهتر شد یعنی فعلا خدا کنه حالم بد نشه نشسته بودم رو تخت که اومد
جین : خوب شدم؟
ا/ت : عالی شدی
پاشدم رفتم سمتش
بغلش کردم
ا/ت : بهت خوش بگزره
اونم بغلم کرد
جین : ممنونم
از هم جدا شدیم
امروزم انگار حالش گرفتس واقعا نمیتونم بفهمم چرا نمیگه چیشده
جین : من دیگه باید برم
ا/ت : منم باهات تا پایین میام
جین: باشه
رفتیم پایین جلوی در بودیم منتظر بودم درو باز کنه و بره که برگشت سمت من با تعجب بهش نگاه کردم اومد جلو و گونمو بوسید
ا/ت : خوبی؟
جین :اآره
ا/ت : مطمعنی؟
جین : آره
ا/ت : باشه( با لبخند )
جین : .....خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش با قدمای بلند رفتم سمت اتاقم لباسامو عوض کردم و لباس مناسب پوشیدم ماسکمو زدم و رفتم پایین امروز پدر جین گفت وایمیسته تو شرکت تا کارا تموم بشن کورالینم از صبح تا حالا از اتاقش بیرون نیومده این برای من خیلی خوب بود رفتم پایین و از خونه خارج شدم یه تاکسی گرفتم خودم حواسم بود که کسی تعقیبم نکنه خداروشکر کسی نبود وقتی داشتیم میرسیدیم مثل همیشه گفتم نگه داره و بقیه راهو خودم رفتم رسیدم به در ماسکمو دراوردم و در زدم
جک: کیه؟
ا/ت : منم ا/ت
جک درو باز کرد
جک : سلام ا/ت چخبر نیستی کجا
بقیه حرفشو نزد
جک : صورتت صورتت چیشده؟
ا/ت : چیز مهمی نیست افتادم
جک : دروغ نگو با افتادن اینطوری نمیشه بگو چیشده
ا/ت : گفتم که از پله ها افتادم اینطوری شد
جک : داری دروغ میگی
ا/ت : نه دروغ نمیگم باور کن
جک : حواست کجا بود
ا/ت : نمیخوای بزاری بیام داخل؟
جک : بیا تو بدو
بهش خندیدم و رفتم تو رئیس روی صندلی جلوی لپتاب نشسته بود تا منو دید تعجب کرد پاشد اومد سمتم
رئیس : ا/ت صورتت چیشده؟
ا/ت : از پله ها افتادم
یکی زد پشت سرم
رئیس : از بچگی کور بودی نگا کن صورتتو
خندم گرفته بود خندیدم
رئیس : به چی میخندی مگه دروغ میگم همش بدنت زخم بود از بس کور و شیطون بودی
بلند بلند میخندیدم جکم داشت میخندید رئیسم خندش گرفته بود ولی رو نمیکرد
رئیس : بسه دیگه بیا برات توضیح بدم باید چیکار کنی فقط ایندفعه کور بازی درنیار
با خنده گفتم
ا/ت : چشم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
اسلاید دوم : لباس ا/ت موقع رفتن به ماموریت
۹۵.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.