جانم...
جانم...
دیدی پاییز تمام شد و برنگشتی...
نمیدانی که بدون تو این پاییز چگونه بر من گذشت...
به خدا غروب هایش جان دادم...
به خدا وقت هایی که باران میگرفت نفسم بالا نمیامد...
شب های طولانی اش جانم رفت تا صبح شد
این همه به تو اصرار کردم،خواهش کردم،گفتم فدای سرت بهار و تابستان نبودی لااقل پاییز را برگرد...
پاییز هم برنگشتی
ولی عیبی ندارد
باز هم میگویم فدای سرت
لااقل زمستان را برگرد...
زمستان را برگرد وگرنه برف بیاید و تو نباشی جانم میرود...
زمستان را برگرد وگرنه من بدون تو در سرمای این زمستان یخ میزنم...
زمستان را برگرد من قول میدهم همان شال گردنی که برایم بافته ای را بیندازم و طبق عادتمان در همان خیابان همیشگی هر روز لبو و باقالی بخوریم...
جانِ من...
بهار نبودی
تابستان نبودی
ای وای من پاییز هم نبودی
بی معرفت زمستان را برگرد...
دیدی پاییز تمام شد و برنگشتی...
نمیدانی که بدون تو این پاییز چگونه بر من گذشت...
به خدا غروب هایش جان دادم...
به خدا وقت هایی که باران میگرفت نفسم بالا نمیامد...
شب های طولانی اش جانم رفت تا صبح شد
این همه به تو اصرار کردم،خواهش کردم،گفتم فدای سرت بهار و تابستان نبودی لااقل پاییز را برگرد...
پاییز هم برنگشتی
ولی عیبی ندارد
باز هم میگویم فدای سرت
لااقل زمستان را برگرد...
زمستان را برگرد وگرنه برف بیاید و تو نباشی جانم میرود...
زمستان را برگرد وگرنه من بدون تو در سرمای این زمستان یخ میزنم...
زمستان را برگرد من قول میدهم همان شال گردنی که برایم بافته ای را بیندازم و طبق عادتمان در همان خیابان همیشگی هر روز لبو و باقالی بخوریم...
جانِ من...
بهار نبودی
تابستان نبودی
ای وای من پاییز هم نبودی
بی معرفت زمستان را برگرد...
۱۸.۳k
۲۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.