فرار از ادم ها
لبخند زد و گفت:(دخترکم اون بالا جات خوبه؟)
اشک دیدش را تار کرده بود و کامل نمی دید،چرا باید اینطور می شد؟
دیگر ساحل را نمی دید،حالا وقتش بود؟....
وقت خودکشی کردن؟الان؟
_نه صبر کن من بهش نمیگم خودکشی بهش میگم فرار از ادما...
زنده بودن چه ارزشی دارد وقتی هیچکس درک نمی کرد که او چه عذابی را دارد تحمل میکنه،وقتی معنای واقعی عشق را نمیفهمیدن؟
همه او را روانی خطاب میکردند و میگفتند که او عاشق رویاهایش شده...اصلا چه ارزشی دارد که انها چه فکری میکنند؟وقتی انها نمی توانند احساسات بین او و دخترک را بفهمند؟
و خودش را به دست اقیانوس سپرد...اقیانوس آرام ارام او را از ساحل دور تر میکرد.
آغوشش را برای پسرک باز کرد و او را در آغوش کشید...
_______ 2 سپتامپر 2009______
+جنازه ایی در ساحل یافت شد که مطعلق به پسر جوانی در حوالی مرکز شهر است.
آشنایان او ادعا میکنند که او بخاطر شکستی که از معشوقه اش خورده است وادار به خودکشی شده...
______3 سپتامپر 2009______
دخترک به عکس خندان او خیره شده بود که کوزه کوچکی کنارش بود،یعنی خاکستر وجود پسرک.
حالا نوبت اوست که تنهایی را بچشد؟؟؟
عکس را برداشت و بوسه ایی روی صورت پسرک نشوند و گفت:(اگه میدونستم اخرین باره محکم تر بغلت میکردم)
و عکس را سرجایش برگرداند.
نوشته بالایش را خواند:
جئون جانگ کوک
[ متولد: 2 آگوست 1987 ]
[تاریخ فوت: 2 سپتامپر 2009]
#جونگکوک
#تکپارتی
اشک دیدش را تار کرده بود و کامل نمی دید،چرا باید اینطور می شد؟
دیگر ساحل را نمی دید،حالا وقتش بود؟....
وقت خودکشی کردن؟الان؟
_نه صبر کن من بهش نمیگم خودکشی بهش میگم فرار از ادما...
زنده بودن چه ارزشی دارد وقتی هیچکس درک نمی کرد که او چه عذابی را دارد تحمل میکنه،وقتی معنای واقعی عشق را نمیفهمیدن؟
همه او را روانی خطاب میکردند و میگفتند که او عاشق رویاهایش شده...اصلا چه ارزشی دارد که انها چه فکری میکنند؟وقتی انها نمی توانند احساسات بین او و دخترک را بفهمند؟
و خودش را به دست اقیانوس سپرد...اقیانوس آرام ارام او را از ساحل دور تر میکرد.
آغوشش را برای پسرک باز کرد و او را در آغوش کشید...
_______ 2 سپتامپر 2009______
+جنازه ایی در ساحل یافت شد که مطعلق به پسر جوانی در حوالی مرکز شهر است.
آشنایان او ادعا میکنند که او بخاطر شکستی که از معشوقه اش خورده است وادار به خودکشی شده...
______3 سپتامپر 2009______
دخترک به عکس خندان او خیره شده بود که کوزه کوچکی کنارش بود،یعنی خاکستر وجود پسرک.
حالا نوبت اوست که تنهایی را بچشد؟؟؟
عکس را برداشت و بوسه ایی روی صورت پسرک نشوند و گفت:(اگه میدونستم اخرین باره محکم تر بغلت میکردم)
و عکس را سرجایش برگرداند.
نوشته بالایش را خواند:
جئون جانگ کوک
[ متولد: 2 آگوست 1987 ]
[تاریخ فوت: 2 سپتامپر 2009]
#جونگکوک
#تکپارتی
۱.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.