Escape love Continue Part. 11
-(با داد) نکننننننننن منو اذیت نکننننننننن
(از دید هه مین)
با صدای داد ته از خواب پریدمو سمتش رفتم
توی خودش جمع شده بود و میلرزید وای نه تشنج داره می کنه
گوشی مو برداشتمو سمتش رفتمو فکشو باز کرد کردمو گوشی رو وسط دندوناش گذاشتم
صدای دویدن کسی میامد در یهو باز شدو قیافه نامجون با موهای شلخته ظاهر شد
نامجون: چیشده؟
+ نگران نباش امپولشو بزنم خوب میشه
گوشی رو اور وسط دندوناش برداشتمو گذاشتم روی میزد
سرنگ و برداشتمو داخلوش پر کردمو رگ دستشو پیدا کردم و امپول رو زدم وقتی دستمو از روی بازوش ی
برداشتم قرمز شده بود
+ اه ببخشید هواسم نبود دستکش دستم کنم
نامجون تمام طول زمانی داشت با نگرانی به تهیونگ نگاه می کرد
+ نگران نباش خوب میشه کمکش می کنیم خوب بشه
نامجون لبخند بی جونی زد و سرشو خم کرد
بهش نگاه می کردم که اشکی از چشماش افتاد پایین
سمتش رفتمو بغلش کردم
که اشک ریختنش به هق هق در امد گریه میکرد و بعضی اوقات با تمام توان نفس تو ریه هاش میگرفت تا بتونه راحت تر گریه کنه
اروم به پشتش ضربه میزدم تا اروم بشه چند دقیقه توی همون حالت بود
از بغلم امد بیرون و موهاشو داد بالا و با دستاش چشماشو پاک می کرد و میکالوندتشون
با چشماش پف کرده بهم نگاه کرد و....
بمانید در خماری
نظر یادتون نره 😘ساعت یک منتظر پارت بعدی باشید😘
(از دید هه مین)
با صدای داد ته از خواب پریدمو سمتش رفتم
توی خودش جمع شده بود و میلرزید وای نه تشنج داره می کنه
گوشی مو برداشتمو سمتش رفتمو فکشو باز کرد کردمو گوشی رو وسط دندوناش گذاشتم
صدای دویدن کسی میامد در یهو باز شدو قیافه نامجون با موهای شلخته ظاهر شد
نامجون: چیشده؟
+ نگران نباش امپولشو بزنم خوب میشه
گوشی رو اور وسط دندوناش برداشتمو گذاشتم روی میزد
سرنگ و برداشتمو داخلوش پر کردمو رگ دستشو پیدا کردم و امپول رو زدم وقتی دستمو از روی بازوش ی
برداشتم قرمز شده بود
+ اه ببخشید هواسم نبود دستکش دستم کنم
نامجون تمام طول زمانی داشت با نگرانی به تهیونگ نگاه می کرد
+ نگران نباش خوب میشه کمکش می کنیم خوب بشه
نامجون لبخند بی جونی زد و سرشو خم کرد
بهش نگاه می کردم که اشکی از چشماش افتاد پایین
سمتش رفتمو بغلش کردم
که اشک ریختنش به هق هق در امد گریه میکرد و بعضی اوقات با تمام توان نفس تو ریه هاش میگرفت تا بتونه راحت تر گریه کنه
اروم به پشتش ضربه میزدم تا اروم بشه چند دقیقه توی همون حالت بود
از بغلم امد بیرون و موهاشو داد بالا و با دستاش چشماشو پاک می کرد و میکالوندتشون
با چشماش پف کرده بهم نگاه کرد و....
بمانید در خماری
نظر یادتون نره 😘ساعت یک منتظر پارت بعدی باشید😘
۱۸.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.