توکیو پارت ۳۲
توکیو پارت ۳۲
خلاصه روز خوبی بود و بعدش همه رفتیم خونه
توی خونه
مایکی : خیلی خوب بود میکو برو برام دورایاکی بخر
میکو : باشه
از دید مایکی
باید با چیفیو حرف بزنم ولی نه جلوی میکو
میکو رفت
مایکی با قیافه ی جدی
مایکی : چیفیو تو میکو رو دوست داری
چیفو با صورت قرمز : ا....آره
مایکی : وقتی میکو موتورمو برد چه اتفاقی افتاد
چیفو : ۳تا پسر که تقریبا ۲برابر میکو بودن جلوش درومدن و چسبوندنش به دیوار میکو نتونست کاری کنه برای همین رفتم کمکش
مایکی : میتونی ازش محافظت کنی و تو هر شرایطی حواست بهش باشه یا ناراحتش نکنی
چیفو : ب.....بله
مایکی : پس خوبه حالا راحت باش چیفو جون از الان به بعد میکو رو به تو میسپارم حواست بهش باشه ( برای اولین بار بهش گفت چیفو )
چیفو : ب...باشه 😳
میکو : من برگشتم مایکی اینم دورایاکی
مایکی با چشمای ستاره ای
مایکی : ممنوننننننن
میکو : خواهش داداشی
از دید میکو
منم نبودم یه چیزی شده مایکی بی دلیل مهربون نمیشه
نکنه جریان اون پسرا رو فهمیدم
خلاصه روز خوبی بود و بعدش همه رفتیم خونه
توی خونه
مایکی : خیلی خوب بود میکو برو برام دورایاکی بخر
میکو : باشه
از دید مایکی
باید با چیفیو حرف بزنم ولی نه جلوی میکو
میکو رفت
مایکی با قیافه ی جدی
مایکی : چیفیو تو میکو رو دوست داری
چیفو با صورت قرمز : ا....آره
مایکی : وقتی میکو موتورمو برد چه اتفاقی افتاد
چیفو : ۳تا پسر که تقریبا ۲برابر میکو بودن جلوش درومدن و چسبوندنش به دیوار میکو نتونست کاری کنه برای همین رفتم کمکش
مایکی : میتونی ازش محافظت کنی و تو هر شرایطی حواست بهش باشه یا ناراحتش نکنی
چیفو : ب.....بله
مایکی : پس خوبه حالا راحت باش چیفو جون از الان به بعد میکو رو به تو میسپارم حواست بهش باشه ( برای اولین بار بهش گفت چیفو )
چیفو : ب...باشه 😳
میکو : من برگشتم مایکی اینم دورایاکی
مایکی با چشمای ستاره ای
مایکی : ممنوننننننن
میکو : خواهش داداشی
از دید میکو
منم نبودم یه چیزی شده مایکی بی دلیل مهربون نمیشه
نکنه جریان اون پسرا رو فهمیدم
۵.۳k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.