``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۲۴
آت:واقعا نمیتونم باور کنم خدایا نگاشون کن
کارینا:آت من دیگه نمیتونم ببخشید دختر عموت هست ولی ببین چقدر خودشو میماله به ته
آت:صبر کن کارینا چرا نمیفهمی الان بهترین موقع هست که بفهمیی ته بهت پایداره یا ی لاشی واقعی
کارینا:آفرین آت
بریم پیش ته و یورا
یورا:خب تهیونگ شی
ته:بله یورا شی
یورا:او لطفا راحت باش منو یورا یا یو صدا کن
ته:راستش فک نمیکنم اونقدر صمیمی باشیم و درضمن من دوست دخترم یکم اونوتر نشسته اون خوشش نمیاد....
یورا:تهیونگ شی باشه فهمیدم ولی اگه زمانی که دوست دخترت نبود اونموقع میتونستیم صمیمی تر بشیم؟
ته:منظورت چیه نه من به...
یورا:میتونیم همو ی جای دیگه ببینیم بیب(آروم)
ته:خفه شو
یورا:هی تهیونگ شی مگه من چی گفتم
ته به اونور نگاه کرد دید کارینا داره از ته دلش میخنده و خب دلش نمیاد خندش بره بخاطر همین میمونه
ته:ببین اگه ی بار دیگه همچین حرفی زدی میرم به همه میگم خوشحالم که روی واقعیت رو نشون دادی
یورا:جدی برو بگو به نظرت کی تو رو باور میکنه که ی دختر معصوم گفته که باهات بخوابه معلومه هیچکی ولی شاید باور کنن که ی مرد ازم خواست که باهاش بخوابم
ته:ای....
(به کارینا نگاه میکنه)تا الآنم اینجا موندم فقط فقط بخاطر کاریناست
یورا:ته فک نمیکنی دیگه داری زیادی راجب دوست دختر زر میزنی بیا یکم راجب خودمون حرف بزنیم
ته:(با ی پوزخند)ته؟اره ولی منم فک نمیکنم تو حق داشته باشی اینجوری صدام کنی(ته پا میشه که بره)سومین میاد
سومین:ته داری میری(به زور ته رو نشوند)
ته:ولم کن بزار برم
سومین توی گوشش میگه:اگه الان بری تضمین نمیکنم که دوست دخترت شایعه هایی رو راجبت نشنوه...
ته:حالم ازتون بهم میخوره....
بریم پیش سوهی و شوگا
سوهی:واو دارم میبینم دراما نزدیکه
شوگا:دارم میبینم...؟😁😂
سوهی:ارههه بین دختر عمو های آت و خود آت
شوگا:چطور مگه...؟درینگگگ درینگگ(صدای زنگ)
بله پدر....من بوسانم برای اردو مدرسه....باشه....خدافظ
ویو سوهی
شوگا جدی حرف میزنه چه دافی میشه چی میگی معلومه که نه اه ولی اینگار عصبانیه
سوهی:اممم چیزی شده؟
شوگا:دیگه میخواستی چی بشه....
ویو سوهی
چرا اینجوری میگه؟
سوهی:مگه من کاری کردم؟
شوگا:ها نه نه من با خودم بودم ببخشید
سوهی:راجبش بگو تو خودت نریز
شوگا:پدرم مجبورم کرده با پدر آت حرف بزنم واقعا چرا کار خودشو میندازه گردن من و....
ویو سوهی
چرا اینقدر دافه واقعا دارم نمیتونم واو
ویو شوگا
همینجوری داشتم زر میزدم که دیدم سوهی محوم شده
شوگا:سوهی سوهیییی؟؟
سوهی:ها بله بله
شوگا:هیچی😄
سوهی:نخد مرتیکه
ویو شوگا
ولی این دختر واقعا کیوته....
.
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد....
p۲۴
آت:واقعا نمیتونم باور کنم خدایا نگاشون کن
کارینا:آت من دیگه نمیتونم ببخشید دختر عموت هست ولی ببین چقدر خودشو میماله به ته
آت:صبر کن کارینا چرا نمیفهمی الان بهترین موقع هست که بفهمیی ته بهت پایداره یا ی لاشی واقعی
کارینا:آفرین آت
بریم پیش ته و یورا
یورا:خب تهیونگ شی
ته:بله یورا شی
یورا:او لطفا راحت باش منو یورا یا یو صدا کن
ته:راستش فک نمیکنم اونقدر صمیمی باشیم و درضمن من دوست دخترم یکم اونوتر نشسته اون خوشش نمیاد....
یورا:تهیونگ شی باشه فهمیدم ولی اگه زمانی که دوست دخترت نبود اونموقع میتونستیم صمیمی تر بشیم؟
ته:منظورت چیه نه من به...
یورا:میتونیم همو ی جای دیگه ببینیم بیب(آروم)
ته:خفه شو
یورا:هی تهیونگ شی مگه من چی گفتم
ته به اونور نگاه کرد دید کارینا داره از ته دلش میخنده و خب دلش نمیاد خندش بره بخاطر همین میمونه
ته:ببین اگه ی بار دیگه همچین حرفی زدی میرم به همه میگم خوشحالم که روی واقعیت رو نشون دادی
یورا:جدی برو بگو به نظرت کی تو رو باور میکنه که ی دختر معصوم گفته که باهات بخوابه معلومه هیچکی ولی شاید باور کنن که ی مرد ازم خواست که باهاش بخوابم
ته:ای....
(به کارینا نگاه میکنه)تا الآنم اینجا موندم فقط فقط بخاطر کاریناست
یورا:ته فک نمیکنی دیگه داری زیادی راجب دوست دختر زر میزنی بیا یکم راجب خودمون حرف بزنیم
ته:(با ی پوزخند)ته؟اره ولی منم فک نمیکنم تو حق داشته باشی اینجوری صدام کنی(ته پا میشه که بره)سومین میاد
سومین:ته داری میری(به زور ته رو نشوند)
ته:ولم کن بزار برم
سومین توی گوشش میگه:اگه الان بری تضمین نمیکنم که دوست دخترت شایعه هایی رو راجبت نشنوه...
ته:حالم ازتون بهم میخوره....
بریم پیش سوهی و شوگا
سوهی:واو دارم میبینم دراما نزدیکه
شوگا:دارم میبینم...؟😁😂
سوهی:ارههه بین دختر عمو های آت و خود آت
شوگا:چطور مگه...؟درینگگگ درینگگ(صدای زنگ)
بله پدر....من بوسانم برای اردو مدرسه....باشه....خدافظ
ویو سوهی
شوگا جدی حرف میزنه چه دافی میشه چی میگی معلومه که نه اه ولی اینگار عصبانیه
سوهی:اممم چیزی شده؟
شوگا:دیگه میخواستی چی بشه....
ویو سوهی
چرا اینجوری میگه؟
سوهی:مگه من کاری کردم؟
شوگا:ها نه نه من با خودم بودم ببخشید
سوهی:راجبش بگو تو خودت نریز
شوگا:پدرم مجبورم کرده با پدر آت حرف بزنم واقعا چرا کار خودشو میندازه گردن من و....
ویو سوهی
چرا اینقدر دافه واقعا دارم نمیتونم واو
ویو شوگا
همینجوری داشتم زر میزدم که دیدم سوهی محوم شده
شوگا:سوهی سوهیییی؟؟
سوهی:ها بله بله
شوگا:هیچی😄
سوهی:نخد مرتیکه
ویو شوگا
ولی این دختر واقعا کیوته....
.
.
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد....
۱.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.