پارت ۱۴
پارت ۱۴
الماس سیاه
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و توی بغلش انداختش و دستشو روی سرش گذاشت و سر تهیونگ رو به سینش فشار داد ، ضربه آرومی زیر باسنش زد تا متوجش کنه بپره بغلش ، تهیونگ اروم پاهاش رو بالا اورد و جونگکوک دستشو زیر باسنش گذاشت و داخل بغلش کشیدش ، به سمت ماشین حرکت کرد و همونطور که تهیونگ بغلش بود توی ماشین نشست ، شیشه ماشین رو کمی پایین داد و مینهو رو متوجه خودش کرد
سوارشو رارندگی کن منو ببر اعمارت
■ چشم قربان
مینهو پشت ماشین نشست استارت زد و به سمت اعمارت جئون حرکت کرد
بعد تقریبا ۲۰ مین رسیده بودن و تهیونگ توی بغل جونگکوک خوابش برده برد ...
مینهو درو برای اربابش باز کرد و رفت اونور تا اربابش و پسرش پیاده شن
جونگکوک همونطور که تهیونگتو بغلش بود بلندش کرد و به داخل خونه حرکت کرد
خدمتکارا با چشمای چهارتا شده به اربابشون که هیچوقت هیچ پارتنری نداشت و هیچ سکسی نمیکرد و به هیچکس پا نمیداد ولی الان یه پسر ریزه میزه امگا بغلش بود نگاه میکردن...
جونگکوک بدون توجه به خدمتکارای متعجب که براش خم و راست میشد به سمت اتاقش رفت
در بزرگ ، سیاه و طلایی اتاقش رو باز کرد و داخل رفت
اروم تهیونگ رو روی تختش گذاشت اما ناموفق شد از اینکه تهیونگ بیدار نشه
تهیونگ نقی بخاطر تغییر جاش زد و شروع به گریه کرد
-بابا...هق...بابایی...بغل باباااا
هیش عزیزم هیچی نیست پسرکم
جونگکوک روی تخت دراز کشید و تهیونگ رو داخل بغلش کشید
-بابایی
جان بابا
- میمی
جونگکوک خوب این عادت تهیونگ رو میدونست قبل بهم خوردن رابطشون هم چندبار ازش نیپل خواسته بود
الان نمیشه پسرم
تهیونگ شروع به جیغ زدن و بلند بلند گریه کردن شد
هیش باشه باشه میدم فقط گریه نکن
تهیونگ نگاه مظلومشو به جونگکوک داد و جونگکوک جلوی چشماش شروع به دراورد کت و لباس سفید زیر کتش کرد
بعد دراوردن لباسش روی تخت نشست و تهیونگ رو داخل بغلش کشید و تهیونگ لباشو روی نیپل جونگکوک گذاشت و شروع به مک زدن کرد
ناله بلندی از بین لبای جونگکوک خارج شد ولی چیزی نگفت تا وقتی تهیونگ خوابش برد
یزیدا اینم پارت ۱۴ دو پارت دیگه اینم تموم میشه
۵۰ لایک شرایط
الماس سیاه
جونگکوک دست تهیونگ رو گرفت و توی بغلش انداختش و دستشو روی سرش گذاشت و سر تهیونگ رو به سینش فشار داد ، ضربه آرومی زیر باسنش زد تا متوجش کنه بپره بغلش ، تهیونگ اروم پاهاش رو بالا اورد و جونگکوک دستشو زیر باسنش گذاشت و داخل بغلش کشیدش ، به سمت ماشین حرکت کرد و همونطور که تهیونگ بغلش بود توی ماشین نشست ، شیشه ماشین رو کمی پایین داد و مینهو رو متوجه خودش کرد
سوارشو رارندگی کن منو ببر اعمارت
■ چشم قربان
مینهو پشت ماشین نشست استارت زد و به سمت اعمارت جئون حرکت کرد
بعد تقریبا ۲۰ مین رسیده بودن و تهیونگ توی بغل جونگکوک خوابش برده برد ...
مینهو درو برای اربابش باز کرد و رفت اونور تا اربابش و پسرش پیاده شن
جونگکوک همونطور که تهیونگتو بغلش بود بلندش کرد و به داخل خونه حرکت کرد
خدمتکارا با چشمای چهارتا شده به اربابشون که هیچوقت هیچ پارتنری نداشت و هیچ سکسی نمیکرد و به هیچکس پا نمیداد ولی الان یه پسر ریزه میزه امگا بغلش بود نگاه میکردن...
جونگکوک بدون توجه به خدمتکارای متعجب که براش خم و راست میشد به سمت اتاقش رفت
در بزرگ ، سیاه و طلایی اتاقش رو باز کرد و داخل رفت
اروم تهیونگ رو روی تختش گذاشت اما ناموفق شد از اینکه تهیونگ بیدار نشه
تهیونگ نقی بخاطر تغییر جاش زد و شروع به گریه کرد
-بابا...هق...بابایی...بغل باباااا
هیش عزیزم هیچی نیست پسرکم
جونگکوک روی تخت دراز کشید و تهیونگ رو داخل بغلش کشید
-بابایی
جان بابا
- میمی
جونگکوک خوب این عادت تهیونگ رو میدونست قبل بهم خوردن رابطشون هم چندبار ازش نیپل خواسته بود
الان نمیشه پسرم
تهیونگ شروع به جیغ زدن و بلند بلند گریه کردن شد
هیش باشه باشه میدم فقط گریه نکن
تهیونگ نگاه مظلومشو به جونگکوک داد و جونگکوک جلوی چشماش شروع به دراورد کت و لباس سفید زیر کتش کرد
بعد دراوردن لباسش روی تخت نشست و تهیونگ رو داخل بغلش کشید و تهیونگ لباشو روی نیپل جونگکوک گذاشت و شروع به مک زدن کرد
ناله بلندی از بین لبای جونگکوک خارج شد ولی چیزی نگفت تا وقتی تهیونگ خوابش برد
یزیدا اینم پارت ۱۴ دو پارت دیگه اینم تموم میشه
۵۰ لایک شرایط
۲۶.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.