ادامه تکپارتی درخواستی
ادامه تکپارتی درخواستی
وقتی بدون اجازش میری بار...
کوک
لباسشو کندم براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش توی وان همینطور داشتم به صورت بی نظیرش نگاه میکردم،یاد روزی افتادم که برای اولین بار دیدمش از بین اون همه دختر فقط ات به چشمم میومد..
فلش بک به روز آشنایی ات و کوک
ات
کتابامو برداشتمو گذاشتم داخل کیف،امروز روز اول دانشگاه بودو منم حسابی خوشحال بودم امیدوارم بتونم دوستای خوبی برای خودم پیدا کنم،از مامانو خدافظی کردمو از خونه زدم بیرون چون دانشگاه به خونه نزدیک بود پیاده رفتم،به دانشگاه رسیدم وارد حیاط شلوغ دانشگاه شدم داشتم راه خودمو میرفتم که یهو یه نفر بهم برخورد کرد،هر دو افتادیم زمین به کسی که بهم خورده بود نگاه کردم یه پسر که خیلی شبیه خرگوش بود
پسره بلند شدو دست منو گرفت کمک کرد من بلند شدم،دامنمو با دستم تمیز کردم
کوک.لطفا منو ببخشید من حواسم نبود به شما خوردم
یه لبخند زدم
ات.اشکالی نداره مهم نیست
پسره دستشو به سمتم دراز کرد
کوک.من جونگ کوک ولی تو میتونی کوک صدام کنی
منم بهش دست دادم
ات.منم اتم
یک ماه بعد
ات.کوک الان میتونم ببینم؟
کوک.هنوز نه یکم برو جلو تر،اها همینجا وایسا،حالا میتونی ببینی
چشمامو باز کردم وقتی صحنه روبروم رو دیدم اشک تو چشمام حلقه زد،کوک این همه کار رو برای من کرده بود؟
کوک.تولدت مبارک عشقم
کوک رو بغل کردم
ات.مرسیی
کوک.حالا نوبت کادوته
کوک جلوم زانو زدو یه جعبه از جیبش دراوورد
کوک.میشه بقیه عمرتو ملکه قلبم شی؟
ات.اره،اره که میشه
پایان فلش بک
کوک
ات رو بغل کردمو گذاشتم روی تخت لباسشو تنش کردم دستمو گذاشتم روی سرش تبش اومده بود پایین
متوجه شدم که آروم داره چشماشو باز میکنه
ات.ک کوک؟
کوک.جانم؟
ات.میشه منو ببخشی؟
کوک.معلومه که میشه،تو باید منو ببخشی که بهت زدم
ات.مهم نیست فقط پیشم بمون،ترکم نکن
کوک.باشه عشقم
ات.دوست دارم
کوک.من بیشتر
پایان
وقتی بدون اجازش میری بار...
کوک
لباسشو کندم براید استایل بغلش کردمو گذاشتمش توی وان همینطور داشتم به صورت بی نظیرش نگاه میکردم،یاد روزی افتادم که برای اولین بار دیدمش از بین اون همه دختر فقط ات به چشمم میومد..
فلش بک به روز آشنایی ات و کوک
ات
کتابامو برداشتمو گذاشتم داخل کیف،امروز روز اول دانشگاه بودو منم حسابی خوشحال بودم امیدوارم بتونم دوستای خوبی برای خودم پیدا کنم،از مامانو خدافظی کردمو از خونه زدم بیرون چون دانشگاه به خونه نزدیک بود پیاده رفتم،به دانشگاه رسیدم وارد حیاط شلوغ دانشگاه شدم داشتم راه خودمو میرفتم که یهو یه نفر بهم برخورد کرد،هر دو افتادیم زمین به کسی که بهم خورده بود نگاه کردم یه پسر که خیلی شبیه خرگوش بود
پسره بلند شدو دست منو گرفت کمک کرد من بلند شدم،دامنمو با دستم تمیز کردم
کوک.لطفا منو ببخشید من حواسم نبود به شما خوردم
یه لبخند زدم
ات.اشکالی نداره مهم نیست
پسره دستشو به سمتم دراز کرد
کوک.من جونگ کوک ولی تو میتونی کوک صدام کنی
منم بهش دست دادم
ات.منم اتم
یک ماه بعد
ات.کوک الان میتونم ببینم؟
کوک.هنوز نه یکم برو جلو تر،اها همینجا وایسا،حالا میتونی ببینی
چشمامو باز کردم وقتی صحنه روبروم رو دیدم اشک تو چشمام حلقه زد،کوک این همه کار رو برای من کرده بود؟
کوک.تولدت مبارک عشقم
کوک رو بغل کردم
ات.مرسیی
کوک.حالا نوبت کادوته
کوک جلوم زانو زدو یه جعبه از جیبش دراوورد
کوک.میشه بقیه عمرتو ملکه قلبم شی؟
ات.اره،اره که میشه
پایان فلش بک
کوک
ات رو بغل کردمو گذاشتم روی تخت لباسشو تنش کردم دستمو گذاشتم روی سرش تبش اومده بود پایین
متوجه شدم که آروم داره چشماشو باز میکنه
ات.ک کوک؟
کوک.جانم؟
ات.میشه منو ببخشی؟
کوک.معلومه که میشه،تو باید منو ببخشی که بهت زدم
ات.مهم نیست فقط پیشم بمون،ترکم نکن
کوک.باشه عشقم
ات.دوست دارم
کوک.من بیشتر
پایان
۱۴.۵k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.