the first loves of two friends❤️🩹
پارت ۱1...پارت آخر فیک😅🤌🏻
«ویو مهدیه»
چشمامو باز کردم دیدم به یک صندلی بستم بالا را نگاه کردم شوگا را دیدم
= واسه... چی... منو اور...دی؟
& نترس کارت دارم بیا بریم
= خب چطوری بیام😶
& آخ یادم رفت ببخشید
= وای قلبم الان میاد توی دهنم واییی چرا انقدر نزدیکهه
& بیا بریم
= چی؟ آها باشه آمدم
«ویو شادلین »
کوک منو برد توی اتاق پرو و یک لباس بهم داد گفت بپوش و رفت بیرون پوشیدم دیدم مهدیه آمد تو بغلش کردم که گفت چه لباس قشنگی گفتم بهش ممنون و رفتم پیش کوک یک میز شام کلی شمع و غذا چیده بود خیلی خوشگل بود حتی لباس خودش حتی خودش چقدر هات شده بود 🤤
+ خب هویج خانم افتخار میدید😉
÷ بله حتما 😅
رقصیدن
+ خب شادلین بیا شام بخوریم
÷ باشه حتما....وایساااا ببین من هنوز کارتو فراموش نکردماااا
+ هعیی شادلین از دست تو یادم رفت بهت بگم و ماجرا را تعریف کرد
÷ آها پس اینه قضیه من و می بخشی که اونجوری باهات حرف زدم🥺
یهو دیدم کوک زانو زد جلوم من مونده بودم گفتم چیزی شده کوک🤨دیدم یه حلقه درآورد و گفت
+ شادلین با من ازدواج می کنی؟😃😄😍
÷ چ..ی ارههههههه معلومه که ازدواج می کنم 😍😍😍
و یک بوسه ی طولانی داشتن
«ویو مهدیه»
من و شوگا برد توی اتاق پرو و بعدش یک لباس بهم داد و گفت بپوش و رفتم تو که شادلین و توی یک لباس خیلی خوشگل دیدم و گفتم خیلی لباسش قشنگه و ممنون گفت و رفت انگار خیلی ذوق داشت رفتم بیرون پیش شوگا
وای چقدر خوشگله چه میز شام قشنگی پر از غذاهای خوشمزه یهو برگشتم به خودش نگاه کردم واای چقدر هات شده لعنتتت🥴🤤
و آهنگ شروع شد
& خب کاموا افتخار میدید 😉
= بله معلومه😅
رقصیدن
یک لحظه یاد کار شوگا افتادم ازش جدا شدم و گفتم اهمم ببین من هنوز نبخشیدمت
& یعنی اینا کافی نیست
= نخیر اتفاقا قشنگن اما به خاطر یک مسئله ای بنده قهرم
& آها اونو میگی بیا بهت بگم و داستان را گفت
= آها پس یعنی قضیه اینه🥺منو می بخشی 🥺
که دیدم جلوم زانو زد و از کتش یک حلقه درآورد و گفت
& مهدیه با من ازدواج می کنی؟😍
= چ..ی..معلوم که بلهههههههههههه😍
و یک بوسه ی طولانی داشتن
پایان🤌🏻😃
امیدوارم خوشتان آمده باشه ولی فکر نکنید فیک آخر بود قراره یک فیک از تهیونگ و جیمین بگذاریم براتون😍🥺😘😘😘😍
«ویو مهدیه»
چشمامو باز کردم دیدم به یک صندلی بستم بالا را نگاه کردم شوگا را دیدم
= واسه... چی... منو اور...دی؟
& نترس کارت دارم بیا بریم
= خب چطوری بیام😶
& آخ یادم رفت ببخشید
= وای قلبم الان میاد توی دهنم واییی چرا انقدر نزدیکهه
& بیا بریم
= چی؟ آها باشه آمدم
«ویو شادلین »
کوک منو برد توی اتاق پرو و یک لباس بهم داد گفت بپوش و رفت بیرون پوشیدم دیدم مهدیه آمد تو بغلش کردم که گفت چه لباس قشنگی گفتم بهش ممنون و رفتم پیش کوک یک میز شام کلی شمع و غذا چیده بود خیلی خوشگل بود حتی لباس خودش حتی خودش چقدر هات شده بود 🤤
+ خب هویج خانم افتخار میدید😉
÷ بله حتما 😅
رقصیدن
+ خب شادلین بیا شام بخوریم
÷ باشه حتما....وایساااا ببین من هنوز کارتو فراموش نکردماااا
+ هعیی شادلین از دست تو یادم رفت بهت بگم و ماجرا را تعریف کرد
÷ آها پس اینه قضیه من و می بخشی که اونجوری باهات حرف زدم🥺
یهو دیدم کوک زانو زد جلوم من مونده بودم گفتم چیزی شده کوک🤨دیدم یه حلقه درآورد و گفت
+ شادلین با من ازدواج می کنی؟😃😄😍
÷ چ..ی ارههههههه معلومه که ازدواج می کنم 😍😍😍
و یک بوسه ی طولانی داشتن
«ویو مهدیه»
من و شوگا برد توی اتاق پرو و بعدش یک لباس بهم داد و گفت بپوش و رفتم تو که شادلین و توی یک لباس خیلی خوشگل دیدم و گفتم خیلی لباسش قشنگه و ممنون گفت و رفت انگار خیلی ذوق داشت رفتم بیرون پیش شوگا
وای چقدر خوشگله چه میز شام قشنگی پر از غذاهای خوشمزه یهو برگشتم به خودش نگاه کردم واای چقدر هات شده لعنتتت🥴🤤
و آهنگ شروع شد
& خب کاموا افتخار میدید 😉
= بله معلومه😅
رقصیدن
یک لحظه یاد کار شوگا افتادم ازش جدا شدم و گفتم اهمم ببین من هنوز نبخشیدمت
& یعنی اینا کافی نیست
= نخیر اتفاقا قشنگن اما به خاطر یک مسئله ای بنده قهرم
& آها اونو میگی بیا بهت بگم و داستان را گفت
= آها پس یعنی قضیه اینه🥺منو می بخشی 🥺
که دیدم جلوم زانو زد و از کتش یک حلقه درآورد و گفت
& مهدیه با من ازدواج می کنی؟😍
= چ..ی..معلوم که بلهههههههههههه😍
و یک بوسه ی طولانی داشتن
پایان🤌🏻😃
امیدوارم خوشتان آمده باشه ولی فکر نکنید فیک آخر بود قراره یک فیک از تهیونگ و جیمین بگذاریم براتون😍🥺😘😘😘😍
۴.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.