part 98
#part_98
#فرار
باز این پرو شده رفتم تو اتاق دیانا و فوری لباسامو با یه تاپ و شلوارک مشکی عوض کردم نشستم رو تخت و فوری گوشیمو روشن کردمش شماره عسلو گرفتم هنوز چند تا بوق نخورده بود که برداشت
- الو ؟؟؟؟
لبخندی زدم چقدر دلم واسش تنگ شده بود
- الو عسل .سلام
- سلام نیکا تویی ؟؟؟
دورش پر از سرو صدا بود انگار خیلی شلوغ بود دورش صداش خیلی بد میومد
- الو عسل ؟ کجایی مگه ؟
- صداتو دارم نیکا خونه...ه..هست...
صداش قطع و وصل میشد عصبی شدم
- عسل صدات قطع و وصل میشه کی اونجاست ؟؟ برو یه جای خلوت
- نم..شه ....مهمون داریم ..
- کی هست ؟؟
یکم مکث کرد صدایی نیومد فقط شلوغی بود
- الو ؟؟؟
- نیکا صداتو می...شنوم ..
- خوب کی اونجاست صدا خیلی بد بود نمیدونستم مشکل از چیه فقط حس کردم استرس داره
فقط صدای عسل اومد که گفت :
- ...هی....نیکا....بر..گشته .
- الو الو عسل ؟؟ کی برگشته ؟؟ نشنیدم
یهو فقط صدای بوق اشغال تو گوشم پیچید اه لعنتی چرا اینجوری بود ینی کی برگشته خوب حتما مهمون دارن دیگه بیخیال بابا ساعت یازده شبه خلاصه خودمو قانع کردم
ولی خیلی دوست داشتم بدونم کی خونشون بود ؟؟
اخرشم با هزار تا فکر و خیال نفهمیدم کی خوابم برد با تکونای شدید یکی از خواب بیدار شدم واااای خدا الان خوابم میپره خورشید مارو ول کرد حالا اینا دست بر نمیدارن
مرده شور هر کسی که الان داره خواب منو میپرونه عین قمقمه ی آبی تکونم میداد منم کلا تو هنگ بودم به زور لای چشمامو یکم باز کردم خواستم فحش ناموسی بدم که دیدم دیاناعه و داره با نیش باز نگام میکنه یهو سیخ نشستم رو تخت و گیج نه سلامی نه چیزی گفتم
#فرار
باز این پرو شده رفتم تو اتاق دیانا و فوری لباسامو با یه تاپ و شلوارک مشکی عوض کردم نشستم رو تخت و فوری گوشیمو روشن کردمش شماره عسلو گرفتم هنوز چند تا بوق نخورده بود که برداشت
- الو ؟؟؟؟
لبخندی زدم چقدر دلم واسش تنگ شده بود
- الو عسل .سلام
- سلام نیکا تویی ؟؟؟
دورش پر از سرو صدا بود انگار خیلی شلوغ بود دورش صداش خیلی بد میومد
- الو عسل ؟ کجایی مگه ؟
- صداتو دارم نیکا خونه...ه..هست...
صداش قطع و وصل میشد عصبی شدم
- عسل صدات قطع و وصل میشه کی اونجاست ؟؟ برو یه جای خلوت
- نم..شه ....مهمون داریم ..
- کی هست ؟؟
یکم مکث کرد صدایی نیومد فقط شلوغی بود
- الو ؟؟؟
- نیکا صداتو می...شنوم ..
- خوب کی اونجاست صدا خیلی بد بود نمیدونستم مشکل از چیه فقط حس کردم استرس داره
فقط صدای عسل اومد که گفت :
- ...هی....نیکا....بر..گشته .
- الو الو عسل ؟؟ کی برگشته ؟؟ نشنیدم
یهو فقط صدای بوق اشغال تو گوشم پیچید اه لعنتی چرا اینجوری بود ینی کی برگشته خوب حتما مهمون دارن دیگه بیخیال بابا ساعت یازده شبه خلاصه خودمو قانع کردم
ولی خیلی دوست داشتم بدونم کی خونشون بود ؟؟
اخرشم با هزار تا فکر و خیال نفهمیدم کی خوابم برد با تکونای شدید یکی از خواب بیدار شدم واااای خدا الان خوابم میپره خورشید مارو ول کرد حالا اینا دست بر نمیدارن
مرده شور هر کسی که الان داره خواب منو میپرونه عین قمقمه ی آبی تکونم میداد منم کلا تو هنگ بودم به زور لای چشمامو یکم باز کردم خواستم فحش ناموسی بدم که دیدم دیاناعه و داره با نیش باز نگام میکنه یهو سیخ نشستم رو تخت و گیج نه سلامی نه چیزی گفتم
۲.۱k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.